این روزها روزهای تعطیلات تابستانی است. مصروفیت های بیش از حد در کشورهای اروپایی، مردم را وادار می کند تا ماه جون که ماه قبل از تعطیلات است را، روز شماری کنند. خواست مردم بصورت عموم این است که از قید و بند هر گونه فشارهای روحی و جسمی فارغ باشند و آزادانه هر طرف سفر کنند و از دوستان شان دید و بازدید کنند.
در این تعطیلات متأسفانه شنیدیم که ریاست معارف..؟ بهتر است بنویسیم ریاست «جهل» ولایت غزنی در فکر تعطیل کردن مکاتبی در جاغوری گردیده که خود مردم در سال های جنگ و بعد از آن تعمیر کرده اند. این خبر و تصمیم هرچندی که بجایی نمی رسد، اما از جهت دیگر تکان دهنده است که در عصری که مردم دنیا با تمام توان دنبال تعمیر کردن مراکز تعلیمی هستند، ریاست محترم معارف «جهل» غزنی و دولت آقای کرزی در فکر ویران کردن این مراکز افتیده است. خیلی عجیب است..! دقیقاً بیاد دارم که دولت افغانستان یک مکتب ابتدایه در این ولسوالی داشت که معلمین آن اکثراً از مناطق سرحدات بودند و وقتی که برای یک هفته رخصتی می رفتند، سه ماه بعدش بر می گشتند و در طول این مدت، سگ های بیابان گرد جمع می شدند و در داخل مکتب دولتی می خوابیدند. افتخاری را که ولسوالی جاغوری از دولت های اسبق افغانستان داشت، همین بود و بس و این بار افتخاری را که دولت آقای کرزی تصمیم دارد به مردم این دیار ببخشد، تعطیل کردن مکاتبی است که مردم به همت و شهامت خود تعمیر کرده اند. دو افتخار جانانه..!
اینجا خیلی جرأتمندانه می توانم بگویم که دولت مردان افغانستان و مخصوصاً کسانی که از پشت پرده بر دولت آقای کرزی فشار وارد می کنند، باید گوش های کر شان را باز کنند و بشنوند و درک کنند که مکتبی را که خود مردم تعمیر کرده باشد، بند شدنی نیست و ممکن نیست تعطیل و یا تقلیل گردد! این خواب را خواب پرستان باید با خود در گور ببرند! این مکاتب را در جاغوری دولت نساخته که بتواند آن ها را تعطیل کند..!
منطقه «پشی» از عقب مانده ترین منطقه در ولسوالی جاغوری بشمار می رود. مردم این منطقه نماینده انتخاب می کنند که در کابل رفته و معلم حرفه ای بیاورد. نمایندگان مردم پشی وقتی در کابل دنبال معلم می گردند، می گویند که معلمی را می توانند بپذیرند که مدارک معلمی اش را ببینند و تجربه کاری اش را نیز بدانند چون تصمیم دارند برای معملی که انتخاب می کنند، مبلغ 50 دالر آمریکایی بیشتر از معاش معلمان شهر کابل بپردازند ـ بناءً معلم باید معلمی خوب و حرفه ای باشد. در میان چنین مردمی، مکتب نه بند شدنی است و نه کم شدنی..!
------------------------------------------------
نامه ی از آقای عزیزالله رحیمی در ارتباط به این نوشته:
بسمه تعالی
نیم نگاهی به خود
احساسات دوست عزیزم جناب آقای پیمان در مورد مکاتب از یک طرف دقت کلمات بکار برده شده از طرف آقای رحمانی از طرف دیگر ، مسایل است که انسان را نسبت به طرح مسایل کلان تر امید وار می کند .
گرچند جامعه ای را سراغ نداریم که ایده ال وفارغ از هیچ عیب ونقص باشد ولی کمتر جامعه ای است که صادقانه به عیب هایی خویش نگاه انداخته و در صدد رفع آن برایند .
چون انسان ذاتا و فطرتا دوست ندارد عیب هایش بیان شود وهمین طور عادت کرده به طرف مقابل نگاه کند و عیب هایی دیگران را به رخ شان بکشد غرورش به خودش اجازه نمی دهد نگاهی به خودش انداخته جایگاهی حقیقی واقعی خویش را پیدا کند .اگر روز ورزگاری یک کسی پیدا شود برایش تذکر دهد ، آن وقت است که آسمان وریسمان را بهم بافته ، زمین و زمان را یکی کرده وبه هزاران استدلال متوسل می شود تا مثلا ثابت کند که اشکال کار از خودش نیست بلکه مشکل و تقصیر از دیگران است.
حالا اگر از بدشانسی از زباندارها کسی دم دستش نبود ویا نتوانست بر آن تحمیل کند ، شانس ، قسمت و طالع که هست و می توانیم هر کاسه وکوزه ای را برسر آن بشکنیم وهمه ناکامی های خود را به گردن آن زبان بسته بیندازیم .
آقای رحمانی از معدود کسانی است که شهامت این کار را پیدا کرده وتوانسته خود را از لا بلای افتخاراتی که از گذشته ها برای ما به یاد گار مانده بالا بکشد و با دید نو و دقیق نیم نگاهی به جامعه خود انداخته مسایل قابل توجه را مطرح کند که به نوبه خود قابل تقدیر است .
هرچند که نسبت به نحوه طرح مسایل یاد شده و چند و چون آن زیاد موافق نیستم ولی چیزی از نکته مثبتی که در لابلای کلمات ایشان نهفته ، کم نمی کند .
و براین باورم که کلیه دوستانی که علاقه مند به این خطه ی از هزاره جات هستند تلاش کنند که نقطه های قوت خود را بکار گرفته و در صدد ترمیم نقطه های ضعف خود برایند .
من شخصا اعتقاد دارم که ما نباید مسایل وافراد گذشته را در گیر مسایل خود مان کنیم وآنها را علت العلل واقعی مشکلات خود مان بدانیم فلان ملا چنین کرد وفلان کمونیست چنان کرد ظلم پذیر گناهش کمتر از ظالم نیست ، ما همه مقصریم از عالم گرفته تا روشن فکر جاهل وافراد عادی جامعه .
در جامعه ای که عادت کرده همیشه تقصیر را به گردن یکی دیگر بیندازد دنبال مقصر گشتن کار بیهوده است چون نخواهی یافت ونتیجه ای در بر ندارد . لذا به جای شکوه و درد دل از دیگران ، دنبال راه حل آن باشیم البته به صورت جامع و دقیق ، .
مدت زیاد است که مسایل منطقه ذهن ما را به خود مشغول کرده ، ولی از شما چه پنهان ، جرات وجسارت بیان آن را نداشتم . چطوری به مردمی که خود را ......... می دانند و بیان می کنند ، بگویم که شما هیچ چیز در کیسه ندارید و درامد تان صفر است و دارید از کیسه خلیفه خرج می کنید وادامه این کار پایان خوبی ندارد .
بدین جهت ما درد دل های خود مان را در قالب نظر سنجی(مشکل جاغوری ها در کجا است ) در موج سوم مطرح کرده تا راه حل مناسبی برای آن پیدا کنیم . لذا از علاقه مندان به این نقطه از هزاره جات می خواهیم با مشارکت خود در نظر سنجی ، ما را دریافتن راه حل هایی مناسب یاری کند .
براستی مشکل در کجا ست ؟
بی شک گزینه های زیادی وجود دارد که در پیشرفت انسان تاثر دارد وموثر است وبه تعبیر دیگر معیارهای زیادی برای ترقی وکمال یک جامعه وجود دارد که بعضا نقش کلیدی را بازی می کند و به تعبیر سوم جامعه ای را می توان به حساب آورد که در مقام عمل با استفاده از متد و روش های منطقی به نقش هایی کلیدی جامعه دست رسی داشته باشد تا بتواند خود و دیگران روی شخص واشخاص حساب جدا گانه ای باز کند .
و به تعبیر چهارم به راستی با چه معیار های مشخصی می توان جامعه ای را محک زد و به آن بالید ؟
از همه معیار ها ، آنچه که قابل توجه است معیار هایی است که نقش کلیدی دارد. یکی ازین معیار ها علم و سیاست است. اشخاصی که با درایت و مدیریت اش توانسته با شد پایگاهی اجتماعی برای خود باز کند و خود را از پله های ترقی بالا بکشد و در زمامداری کشور، خود را سهیم کند و کسی نتواند نقش آن را منکر شود . براستی در حال حاضر از این منظر و جایگاه حرفی برای گفتن دارید ؟
معیار دیگر که از همه بیشتر به چشم می خورد اقتصاد است در این مورد چه تدابیری اندیشیده اید ؟ . با چهره های علمی و سیاسی و اقتصادی است که خود را می توانیم به جایگاهی بالا تر برسانیم و با این دو ابزار قدرت مند پشرفته ی امروزی که علم واقتصاد است می توانیم به خود ببالیم وبه آن افتخار کنیم.
سوالی که مطرح است این است که چه کار کنیم تا به آن ابزار قدرتمند دست رسی داشته باشیم و یا به تعبیر دیگر، مشکل در کجا است ؟ که ما نتوانستیم تا به آن دو ابزار قدرتمند برسیم . این جا است که این نظر سنجی - که یکی از راه های پیشرفته دنیایی امروزی است گر چند جامع وکامل نیست ولی - خیلی می تواند در حل این مشکل به ما کمک کند .
نتجه نظر سنجی تا بحال هم ناراحت کننده است وهم مایه ی امید ، نا راحت کننده بدان جهت که مرض مزمن که تا بحال متوجه نشده بودیم خیلی ریشه اش عمیق تر از آن است که تصور می کردیم ، برای اینکه نسل های گذشته که سالها با آن زندگی کرده و خو گرفته وجز لاینفک زندگی و عادت روز مره اش شده دیگر انتظار تغییر و تحول کار خارق العاده است و نمی توان انتظار داشت و نباید بر آنها زیاد سخت گرفت و وقت خود را تلف کرد .
ولی امید واری زیاد دراین است که طیف وسیع از جوانان این خطه ای از هزاره جات نسل جوان هستند . نسل جوان که در اقصاء نقاط دنیا داخل و خارج ، و در دنیایی غرب زندگی می کنند و در لابلای آنها از دانش آموز معمولی گرفته تا دکتر و مهندس مشاهده می شود . و در این نقطه از کره خاکی که ما در ان زندگی می کنیم شاهد مجموعه های فرهنگی زیادی هستیم بنام " جامعه فردا" بلاغ " طرح نو" مجمع علماء" که افراد متشخص و با گرایش هایی متفاوت در آن به چشم می خورد و یا به آن مجموعه ها همکاری دارد و می تواند نقش تعیین کننده در سیاست و اقتصاد کشورش ایفا کند .
البته همه این آمال ها وارزو ها وقتی می تواند تحقق پیدا کند تا آن مرض مزمن و مهلک را شناسایی کرده- که به الحمد الله تا حدودی شناسایی شده - از بین ببریم و با تحمل یگدیگر بتوانیم خود را مصداق واقعی این منطقه قرار دهیم آن وقت است که می توانیم به آینده سر فراز و نام پر افتخار و جاغوری سر بلند امید وار باشیم.
یا حق عزیزالله رحیمی
12/5/1386
مدیریت موج سوم
پیمان جان سپاس از حضور تان در ساحل امید وامتنان از دعوت تان برای خواندن افتخار دیگر!
نوشته تان را به خوانش گرفتم اما دلیل جدی تر دنبال کردن موضوع توقیف علم را متوجه نشدم شما می فرمایید چون مردم جاغوری علم پرورند وبعنوان مثال فردی از محرومترین این منطقه(پشی)درپایتخت کشور در صدد استخدام معلمین مسلکی با حقوق افزوده 50 دالر بالای فی معلمین معمولی است رویکرد ظالمانه هزاره ستیزی که هر از چند گاهی در قالب های گوناگون بروز مینماید خنثی گردیده نیاز به اخذ هیچگونه تدبیری دیگر نیست؟
با یک سلام تندوری امدم کاکی.خوبی
ببینید چند قرن است که دولت نه (حاکمان) ما با چقدر زحمت زیاد مردم مارا کور نگه دشته بود. امااین فصل جدید خیر ندیده آمدو همه شال های پیشینیان گور نخو را پنبه کرد.این برای خیلی از آنانیکه نان تعصب را میخوردندغیر قابل تحمل است.
درین مورد کوچی.طالبان.دولتی های فاشیست همه همنظرند.این ماییم که با هر وسیله ممکن باید در ارتقاسطح دانش فرزندان وطن از هر قومیت که باشد باید بکوشیم.
کاکی موفق باشی
سلام دوست گرانقدر
با مطلب "سرنوشت پریشان هزاره ها! (2)" بروزم.
سلام پیمان.
راستی فرق بین یک تروریست که مکتب ها را می سوزاند و آقای کرزی چیست؟ هردوی شان خواهان بسته کردن مکتب ها و نگاه داشتن جامعه در تاریکی هستند...تنها فرق بین آنها روشی است که آنها استفاده می کنند. کرزی می آید از راه قانونی می خواهد مکتب ها را بسته کند و برادر اش ملا عمر می آید از طریق آتش زدن مکتب ها می خواهند این کار را انجام دهد...
راستی من چند ماهی شده بقط به اینگیلیسی بلاگ می نویسم. به خاطری که تایپ دری خیلی برایم وقت گیر هست....دوم به خاطری که من بیشتر با مطلب به زبان اینگیلسی کار مر کدم ترجمه کردنش برایم خیلی مشکل بود......به همی دو دلیلد تصمیم گرفتم به انگلیسی بلاگ بنویسم.....اسم قبلی ههم محمدلاّ بود .........اسمم را تغییر دادم به دلیل اینکه من در کشور اینگلیسی زبان هستم و spell اسمم در اینگلیسی خیلی زباد بود....بیشتر وقت ها در دفتر های حکومت روی کاغز جا نمی شود....اسم جدیدم Latif هست. ساده و کوتاه....آن با را Mohammaddoollah مقایسه کنید میثل این می ماند که فیل را با مرچه مقایسته می کنید........
بای
موفق باشید
سلام - سلام
بحث ها داغتر و زننده تر از بیرون است تو این محیط مجازی
تروریست و آقای کرزی
ریاست محترم معارف جهل ( از این خوشم آمد و با نویسنده موافقم )
میدانم کارمان بیشتر و تلاشمان خیلی - باید خودمان حقمان را بگیریم - موفق باشید
دوست عزیز آقای پیمان!
شکوه و شکایت تان از بابت تعطیل شدن مکاتب در جاغوری قابل قدر است که من نیز با شما موافقم. چیزی را که بعنوان یک توصیه خدمت عرض نمایم این است که شما منطقه « پشی» را یکی از عقب مانده ترین منطقه در ولسوالی جاغوری نامیده اید. این برداشت تان اگر از یک جانب یک قضاوت ذهنی گرایانه است، از جانب دیگر عدم شناخت تان را از منطقه « پشی» به نمایش میگزارد.
جنابعالی هیچ نمیدانید که واژه « پشی» به ناحیه یا منطقه اطلاق نمیگردد، پشی کدام منطقه خاص نیست ، بلکه یک طایفه بزرگی است که از لحاظ منطقوی نه تنها منحصر به جاغوری نیست، بلکه شامل مناطق دیگری مثل مالستان و ارزگان نیز میگردد. مثلاً اگر کسی بگوید منطقه «یزدری» و یا «وقی» یکی از پیشرفته ترین منطقه در جاغوری است، در عین حالیکه خواننده را گیج می نماید؛ بی اطلاعاتی نویسنده را میرساند.
من نمیدانم که شما چه درک و تعریفی را از واژه پیشرفته و یا عقب مانده دارید که طایفه ای را در بتن تشکیلاتی دو ولسوالی و یک ولایت عقب مانده معرفی نموده اما باقی طایفه ها را در درون این چوکات پیشرفته خطاب می نماید!
بهر حال بهتر است به استدلالات تان کمی روشنی انداخته شود . از آنجایکه منظور شما از چنین بحث جاغوری است؛ من نیز درین قسمت درنگ نموده و برای شما و خوانندگان روشن خواهم ساخت که منظور شما از منطقه «پشی» "چهیل باغتوی پشی" است که کاری به مناطق ارزگان و مالستان یعنی ساکنان باقی طایفه پشی ندارید.
حال که بحث روشن شد می پردازم به استدلال جامعه شناسی شما مبنی بر اینکه پشی (چهیل باغتوی پشی ) یکی از عقب مانده ترین منطقه در جاغوری است! از جنابعالی سوال می شود که شما با چه معیار و فاکت های علمی و جامعه شناسی ای چنین ادعایی کرده اید؟ و از نظر شما جاغوری ( طایفه های غیر پشی) از چه لحاظی پیشرفته تر از چهیل باغتوی پشی است؟
آیا جاغوری ستایی یک بینش افراطی اگوئیستی ( متکبرانه و خود خواهانه ) ای نیست که توسط عده ای بعرض خاص اشاعه میگردد؟ و شما نیز بدنباله روی آنها نا آگاهانه قربانی این استدلالات هستید. اینکه مکاتب و معارف در جاغوری نسبت به باقی و لسوالی های همجوار بیشتر است؛ جای خوش بختی است اما آیا خود این معارف در ذات خودش معیار پیشرفتگی شده میتواند ؟
در زمانی که ما در منطقه «چهیل باغتوی پشی » تحصیل میکردیم ؛ این را تشخیص دادیم که درس مکتب تفاوت زیادی با مدرسه های مذهبی دارد؛ البته نه تنها مضامین بلکه از لحاظ فرهنگی و آداب و روش نیز همینطور؛ بطور مثال بعد از رخصت شدن لین میشدیم سرود میخواندیم و شاگردانی را با کف زدن تشویق میکردیم و غیره اما از فضل و برکت پادوان ولایت فقیه؛ تمامی مکاتب جاغوری را فرهنگ سمومیت مذهبی ولایت فقیه تزریق کردند؛ قسمی که بجای کف زدن صلوات میفرستند و بجای سرود و ترانه، دعای کمیل و دعای توسل می خوانند و بجای تعطیلات روز های ملی و تاریخی کشور، روز مردن ملا های ایران را گرامی میدارند، مثل روز فوت آخند مطهری را بنام روز معلم و غیره !
باید خاطر نشان ساخت که مکاتب فوق بیش از اینکه رسالت اش را در امر تحصیل علم و دانش بکار برد، بدبختانه بمثابه پشتوانه مدرسه های دینی عمل می نماید. البته کج فهمی نشود که اینجانب نقش این مکاتب را هم سطح و هم طراز با مدرسه های مذهبی نمیدانم، تاکید من بر این است که ولایت فقیه معارف را نیز خراب کرده و از آن بهره برداری نموده است.
اگر ما نقش معارف را بعنوان یک مرکز شناخت و آگاهی از اشیا و پدیده ها در نظر بگیریم؛ طبعاً که محصلین این معارف با کسب آگاهی سیاسی، اجتماعی و تاریخی از کشور و منطقه اش می باید علیه آنچه غلط و نادرست است موضع می گرفت و جامعه را از وجود ستم گری ها و نا ملایمات های اجتماعی آگاه ساخته علیه اش میرزمید، در حالیکه چنین نبوده است. موجودیت این همه محصلین و مکاتب در جاغوری هیچ کمکی در امر آگاهی دادن به مردم منطقه نکرده است.
اگر از خیانت ها و جنایات فیودال های جاغوری در زمان حاکمیت عبدالرحمن خان جلاد یاد کنیم و بگویم که مردم جاغوری به تابعیت از این فیودالها نقش خائنانه ای را در سرکوب مردم هزاره بازی کرد، شاید آنقدر محسوس به نظر نرسد و چنین استدلال شود که در آن مقطع معارف بقدر کافی وجود نداشته بود. بد نیست بر کیش منطقه پرستی جاغوری گرایی بعد از انکشاف معارف کمی درنگ شود تا بنیاد چنین خود ستایی ها ضربه بخورد، چرا که برتری طلبی خودی و حقیر دانستن دیگران در ذات خودش زمینه ساز عقب گرایی را فراهم نموده و سبب میگردد تا از رشد و شکوفایی یک جامعه کاسته شود.
بگذار به صراحت بگویم که جاغوری هیچ افتخاراتی را در تاریخ هزارستان به خود کسب نکرده است. درین قسمت بحثم را بعد از ازدیاد معارف که خیلی ها آنرا یگانه معیار میداند شروع می کنم.
جاغوری اولین منطقه نفوذ رژیم پیرو خط امام بوده و بنیاد گرایی شیعه میخ اش را درین منطقه کوبید. اولین «جنبش ملی گرایی هزاره » در جاغوری نابود شد و ده ها روشنفکر و ملی گرای هزاره بنام تنظیمی و شعله ای توسط «شورای روحانیت جاغوری» قتل عام گردیده و بعداً به پشتون ها پیام داده و فتوای جهاد صادر گردید تا در ترور و نابودی آنها سهم اسلامی بگیرند.
در جنگ مقاومت ضد شوروی ها، جاغوری یگانه منطقه منفعل در افغانستان بود که چندان سهمی در مقاومت نداشت، جاغوری صرفاً به پشتوانه مناطق مختلف پشی اعم از ولسوالی مالستان و ارزگان فقط در جنگ دوازده روزه سهم گرفت که بعداً بخشی از آن عملاً از دولت پوشالی دعوت بعمل آورد که مجدداً جاغوری را اشغال نماید، بر اساس همین دعوت بود که دولت دست نشانده یک سالی را در« لومان» پُسته مستقر کرد. پس از ترک پُسته دولتی ، نظامیان خط امامی با روحانیون دست به جنگ های داخلی زده و در قدم اول هر عنصری را که مخالف ولایت فقیه بودند؛ ترور نموده و هزاران نفر را کشتند و آواره ساختند. حتی در زمام داری « حزب وحدت» که تمامی هزارجات وحدت کرده بودند؛ نیروهای خط امامی جاغوری هرگز تن به وحدت ندادند وعلیه همدیگر جهاد میکردند.
درآوان تشکیل دولت اسلامی و قدرت گیری نیروها؛ جاغوری یگانه نطقه ای از هزارجات بود که هیچ سهمی در دولت جدید بعهده نداشت و «ابوذر» تنها شش نظامی را با خود در کابل برده بود. در زمان ظهور طالبان باز هم جاغوری یگانه منطقه ای بود که در زد و بند معامله گری با طالبان بود و در نهایت بعد از فتح بامیان جاغوری تسلیم طالبان گردیده و خود به بنیاد گرایی طالبی مبدل شد.
در حالیکه کمتر از ده طالبی در جاغوری نبود؛ استبداد طالبی از درون این منطقه بیداد میکرد و «کارلوس» های جدیدی برای سرکوبی مردم سربلند میکردند، نماز های جماعت و نماز های جمعه و دستور های مذهبی خشن تری بر مردم اعمال میگردید.
در دوره جدید اشغال کشور که نمایش دیموکراسی را در نقاب داشت و شما نیز از بابت کثرت معارف جاغوری می بالید که گویا این مکاتب آگاهی و دانش را در میان مردم ترویج داده است؛ می بینیم که سیاه ترین ومنفور ترین چهره های ضد مردمی مثل عرفانی و باشی حبیب و واثق و غیره که سالها لحظه ای از سرکوب مردم و آدم کشی و چپاول غافل نبود، بعنوان رهبران این خطه قد علم کرده اند. به این مفهوم که این افراد در میان مردم علم پرور جاغوری نفوذ داشته و این بار با رای قانونی اش بر مردم حکومت میکند! ( آفرین بر محصلین و اساتید معارف جاغوری با انتخاب شایسته اش) .
اگر وجود مکاتب و معارف جاغوری در پیشبرد آگاهی مردم ثمر بخش می بود؛ لااقل ما شاهد چنین انتخابی نبودیم.
در طول دوران چپاولگری این نیرو ها، یک موردی هم سراغ نداریم که عده از دانش جویان و محصلین معارف علیه تاخت و تاز این نیروهای سیاه حتی یک اعتراض و انتقاد ساده نموده باشد. اگر از حق نگزریم در میان اقشار مختلف جاغوری احساس هزاره دوستی به ندرت دیده می شود، آنها بر هزاره های غیر جاغوری می تازند ؛انواع و اقسام نام های تحقیر و توهین آمیز را روا میدارند.
در طول دوران مهاجرت ها، هزاره های دایزنگی را مثل حیوانات به سمت پاکستان در تراکتور ها انتقال داده و دارایی آنها را مصادره نموده بر زنان و دختران آنها تجاوز صورت می گرفت، و در اخیر به پشتونها می فروخت. بهمین دلیل هزاره های دایزنگی، جاغوری ها را هزاره نمیداند. در پیام آنها به فاملین شان که بعداً به ضرب المثل معروف شده است میگوید: « هفت نفر هزاره بودیم دو نفر جاغورگی!»
جالب این جاست که همین برخورد های ضد هزارگی و ضد انسانی را اقشار مختلف جاغوری انتقاد و تقبیح نمی نماید. آنچه برای آنها مایه دلخوشی محسوب میگردد این است که « جاغوری ها مردم پیشرفته و فهمیده ای امی باشند».
یکی از نقض جاغوری ها معامله گری با دشمن است، به این مفهوم که آنها هرگز جسارت مبارزه علیه فاشیست های متجاوز را از خود نشان نداده است. در جنگ های کوچک و برزگی که پشتون های متجاوز مرزی علیه هزاره ها براه می انداختند؛ همیشه معامله صورت می گرفت، صرفاً در چند جنگ کوچک قره باغ که تا حدودی روحیه هزاره ها را تقویه کرد ابوذر بود که آنهم بنا به گفته آقای پیمان و همفکرانش از منطقه عقب مانده پشی بوده است.
همین روحیه بی عرضه گی جاغوری ها، پشتون های متجاوز مرزی را تشویق و تحریک می نمایند که حتی در شرایط فعلی نیز از منطقه گروگان بگیرند و تهدیدی برای مکتب ها شوند.
حال به تحلیل آقای پیمان می پردازم که « چهیل باغتوی پشی» را یکی از عقب مانده ترین مناطق جاغوری می پندارد! بهتر بود فاکت های مشخصی را درین باب ارایه میداد تا من جواب را طبق آن میدادم . برای اطلاع پشی شناسی آقای پیمان و همنواهایش عرض شود که « چهیل باغتوی پشی» یک ناوه وسیعی است که در حدود 1400 خانه را در درونش جاداده است. سمت شمالش را« چهیل باغتوی وقی» سمت جنوبش را « بابه» و «پیدگه » شرق اش را «جاشه و آبروشان» و از غرب به « جاکه، قابجوی و شب بخیر» که هرسه از لحاظ طایفوی پشی اما از نظر تشکیلاتی به مالستان تعلق دارد، واقع است. البته ساحات مرزی را کوه معروف « باد آسیاب ، سرخ سنگ و کوه کلاغ » به ارتفاع 1500 متر بصورت کمر بند احاطه کرده و تمامی همسایه ها خارج از این کمر بند قرار دارد.
مکتب متوسطه در« چهیل باغتوی پشی» به سال 1345 افتتاح گردید، که بعداً در سال 1352 بنای تعمیر کانکریتی دولتی آن گذاشته شد. پس از کودتای سال 1357 در سال 1358 مکتب تعطیل گردیده و به مدت دو سال مسدود ماند. که به تعقیب آن توسط مردم محل گشوده شد و به پشتوانه کارگران خارج از منطقه نه تنها تمویل گردید بلکه به سرحد «لیسه» انکشاف یافت.
چه در دوران قبل از به اصطلاح انقلاب و چه بعد ازآن، شاگردان زیادی از مناطق بابه، جاشه، چهیل باغتوی وقی درین مکتب تحصیل میکردند. در دوران حاکمیت طالبان نه تنها مکتب بسته نشد بلکه مکتب دخترانه نیز باز بود. این مکتب نه نتها در امر کسب علم و دانش گام بر میداشت و بر میدارد بلکه در راستای روشنگری نیز جا گرفت تا جایی که به دور از سانسور ولایت فقیه باقی ماند و مجبور نبود بعد از لین شدن بر خمینی و خامنه ای درود بفریستد .
در شرایط فعلی تنها در انگلیس بیش از 120 نفر عضو دارد که سالانه به این مکتب کمک مالی می نماید.
پیشینه تاریخی و موقعیت این مکتب به این دلیل توضیح داده شد که جناب پیمان و جاغوری ستایان بدانند که این ناحیه از لحاظ علمی تا آن محدوده ای قرار ندارد که آنها فکرش میکنند.
بازار « چهیل باغتوی پشی» در سال 1365 بنا شد که پس از سه سال رونق خاصی یافت، قسمی که بعد از رونق بازار مذکور، بازار سنگ ماشه رو به کساد رفت . ساحات مشتری های این بازار مناطق مختلف جاغوری، مالستان و ارزگان می باشد. پس از مهاجرت تعداد زیادی از ساکنین این منطقه به غرب؛ این بازار رونق خاصی یافته و روز به روز وسعت می یابد.
بناً عقب ماندگی این ناحیه را که آقای پیمان ذکر می نماید نمیدانم که در مقایسه با شهر کوپنهاگ دانمارک است یا در مقایسه با مناطق جاغوری؟ تا جایی که من شناخت دارم « چهیل باغتوی پشی» از هیچ لحاظی نه از نظر اقتصادی و نه از نظر فرهنگی عقب مانده تر از باقی مناطق جاغوری نیست.
آقای پیمان و همنظرانش یک واقعیت قابل افتخار دیگر را در پهلوی افتخار عنوان مقاله اش همیشه بیاد داشته باشد و آن اینکه مردم پشی در چندین تجاوز فاشیست های پشتون ازمرز های مالستان، ارزگان و خاک ایران چنان گوشمالی ای به آنها دادند که هر هزاره ای ( حتی جاغورگی) به آن فخر می فروشند! فاشسیت های تجاوزگر پشتون به منظور وسعت دادن ساحاتش در طول 28 سال اخیر چندین بار به مرز های هزاره ها هجوم بردند که تمامی تجاوزش خنثا گردیده و در تجاوز اخیر چنان درس عبرت به آنها داده شد که حتی پس از چهار سال ترک خانه ها و زمین هایش؛ جرئت نمیکردند به منطقه اش باز گردند! حتی در زمان حاکمیت طالبان ، کوچی ها با در دست داشت قباله های کوچی گری نتوانستند از کوه های این خطه استفاده کنند. در یک عملیات تهاجمی در یک شب بیش از 900 کوسفند کوچی توسط مردم ناوه پشی ربوده شد و به تعقیب آن طالبان مجبور شد قباله را جعلی اعلام نموده کوچی ها را از منطقه دور نمایند.
ثمره آن جسارت گری این است که تا نسل های آینده نیز؛ پشتون های متجاوز حتی در وجود طالبان نیز جرئت نکنند پا را در مرز های پشی نشین بگزارند.
نیرو های مفسد پیرو خط امام در جاغوری نه تنها درین تجاوزات سهم نگرفتند بلکه از وجود قوماندان ضد تجاوز فاشیست ها حسد میورزید و شخص عرفانی با گروپش چمران را که یک قوماندان مستقل و ضد فاشیست ها بود ترور نمود.
به این ترتیب نقش مخرب و منفی خط امامی های جاغوری بجایی رسیده که چهار تا کوچی پا لوچ؛ جاغوری را تهدید می نماید و به مردم ضرب العجل میدهد که جناب پیمان صرفاً به نقش کاذب و صوری آن فخر فروخته دیگران را عقب مانده معرفی می نماید.
من فکر میکنم روشنفکران جاغوری مثل پیمان و غیره بجای خود برزگ بینی و تحقیر دیگران، یک بار هم که شده به نقد خود شان پرداخته و مثل بعضی از روشنفکران پشتون ، در منجلاب شئونیزم و اگوئیستی دست و پا نزنند. این بینش متکبرانه و از خود راضی آدم را بیاد ضرب المثل گداگری می اندازد که میگفت: « هلکه زما خیرات لاوله چه زه دورانی یمه » !
اگر واهمه ندارید این نقد را در صفحه اصلی سایت ات درج کنید که دوستان ازش دفاع و نقد کنند تا بیشتر موضوع شکافته شود. این را بدانید که من یک منتقد هستم و هرگز با هیچ یک از اقوام و طایفه ها لجاجت و دشمنی ندارم، باورم نیز این است که ما بدون نقد رشد نمی توانیم و این بحث هرگز به قصد دامن زدن به تضاد های طایفوی براه نیافته است. اگر ما وجود تضاد ها را کتمان کنیم؛ تضاد ها نه نتنها از بین نمی رود که شدت نیز می یابد. فقط با بحث است که جنبه های مضیر و منفی آن انگشت گذاشته می شود و از جوانب مثبت آن تقدیر به عمل خواهد آمد.
پیروز باشید
محمد اکرم رحمانی 26 جولای 2007
آقای پیمان سلام.
بستن مکاتب در جاغوری جنبه سیاسی قومی و تاریخی دارد چون فاشیستها تحمل رشد و ارتقای ملت هزاره ره ندارند.
حملات کوچیها در بهسود بستن مکاتب در جاغوری سر آغازی برای تحریم دوباره ملت هزاره است و نسل جوان هزاره باید با تمام توان از بروز دوباره سستم اپارتایت و فاشیستی جلوگیری کنند و نگذارند تاریخ تکرار شود.
ما نسل جوان هزاره چالشهای زیادی در پیش داریم مقابله با فاشیستهای هزاره ستیز از یک سو و تبلیغات افراطی تعدادی از عوامل مذهبی که همیشه مذهب ره احرمی برای استعمار ملت هزاره قرار داده اند از سوی دیگر سدهایست که پیش روی ترقی نسل جوان ما قرار گرفته اند.
چنانچه هزاره ستیزان از ارتقای سطح دانش و پیشرفت در زمینه ها تحصیلی و اقتصادی و اجتماعی نسل جوان هزاره در حراسند همه روزه توطیه های ره میسنجند تا بتوانند هزارستان که تاهنوز از امن ترین منطقه کشور میباشد و فرزندان هزاره خود کشی(انتهار)نمیکنند ره از طروق دیگر نا آرام کنند و از پبشرفت فرزندان هزاره جلو گیری کنند.
دوست فرهیخته پیمان سلام
امید است رخصتی های تابستانی را به خوشی و مسرت سپری نمایید. ۲ هفته پیش تماس گرفتم، موبایل و تیلفون خانه در پیغام گیر بود. فکر می کنم در سفر بودید.
من هم بدبختانه بعد از آنکه با شما در مورد وبسایت صحبت کردم، یک هفته بعدش تکلیفی صحی برایم پیش آمد که حرف به داکتر و چاقو کشیده شد. تقریباْ ۲ ماه مرا از کار و بار زندگی عقب گذاشت. به همین منوال نتوانستم مطابق وعده عمل کنم .
به زود ترین فرصت با شما در تماس خواهم شد.
موفق باشید
آقای اکرم رحمانی سلام عزیز و تشکر از اینکه ایهمه وقت صرف کرده و چیزهای زیادی نوشته اید. هدف از ذکر واژه عقب مانده، منطقه و جغرفیای ناحیه چهل باغتوی پشی است که تا خیلی بعدها حتی موتر نمیتوانست برود. من آنگونه که شما فکر کرده اید، فکر نکرده بودم و فکر هم نخواهم کرد..!
آقای ترکمنی سلام بیرار. من با شما کاملاْ موافق هستم و هرچیزی که نوشته اید، کاملاْ دقیق و اصل است. سپاس از اینکه رفته رفته از ما خبر می گیری..!
آقای رضایی عزیز سلام و امیدوارم صیحت کامل باشید. بله ما هم ار فرصت استفاده کرده خیلی دور سفر کرده بودیم.. یعنی ۳۰۰ کلیلومتر دور تر از خانه ما هاهاها... ولی راستش که در خانه نبودیم.
موبایلم فقط مرد خانه است نه هرجای. در بیرون از دنمارک کار نمی کند. موبایل غریبانه ای است... امید است با هم در تماس شده و صحبت کنیم..!
سلام دوستای عزیز. آغای رحمانی تو خو یک احمقی بیش نیستی ولله البته بخشش هم باشه دیگه و ناراحت هم نشو چون استی. مه وقتی نوشته آغای پیمان ره میخانوم، به این نتیجه میرسوم که ایشان حرکت و روش مردم منطقه ما پشی را بصورت یک افتخار نوشته کده و تو آمده مثل ملاهای ایرانی چه سخنرانی ره راه انداختی. آ ناگفته نمانه که مه از جاکه پشی استوم و ازت خواهش میکنوم دیگه ازی حماقتای خو نکو. سروری
با درود بر آقای پیمان، تشکر از اینکه آ نچه من نوشته ام فکر نکرده اید، ولی چنین فکر و اندیشه ای در میان کیش منطقه پرستی جاغوری ستایان وجود دارد. طرف این نقد تنها شما نبودید ؛ بلکه کسانی اند که حامل چنین اندیشه می باشند.
شما درین جواب کوتاه بازهم موضوع موتر نرفتن در آن ناحیه را گنگ مطرح کرده اید. تا خیلی بعد ها منظور تان قرن 19است یا 20 و 21؟ ولی از قراین سن و سال شما که واژه بعد ها از آن استنباط می شود لابد 10 تا 20 سال قبل را تخمین زده اید. بهر صورت آقای پیمان جان؛ سرک موتر رو این ناحیه در سال 1340 کشیده شد که فکر نمی کنم 47 سال قبل برای سن جنابعلی تخمین مناسبی باشد.
چشم سروری جان، شما از هرجایی که باشی برای من انسان محترمی هستی. دیگه ازین احمقی ها نخواهم کرد . البته اگر نرنجید آقای پیمان خودش جواب مرا داده است. شما اگر با این شیوه از ایشان دفاع کنید آقای پیمان از شما خواهد رنجید.
کامگار باشید.
اقای رحمانی چه عجب !! آخر تو چرا ؟
اگر هزاره ای ؟ افتخار جاغوری افتخار تما م هزار جات است . و اگر هزاره نیستی بیا مردم مار ا تحمل کن
ز یرا افتاب در خشان هر گز با دو انگشت پنهان نخواهد شد !
پپیمان جان سلام . بقول شما ( عقب مانده ترین منطقه در ولسوالی جاغوری ( پشی ) است )
که این در ذات خودش و یا به رو ش مدرن عصر حا ضر تو هن بیش نیست که جناب عالی مر تکب شده اید .
مردم غیور پشی رشادت های تاریخی در مقابل اجانب دارند و همین طور در همه ابعاد فر هنگی و سیاسی کشور !
دوست عزیز آقای پیمان!
شکوه و شکایت تان از بابت تعطیل شدن مکاتب در جاغوری قابل قدر است که من نیز با شما موافقم. چیزی را که بعنوان یک توصیه خدمت عرض نمایم این است که شما منطقه « پشی» را یکی از عقب مانده ترین منطقه در ولسوالی جاغوری نامیده اید. این برداشت تان اگر از یک جانب یک قضاوت ذهنی گرایانه است، از جانب دیگر عدم شناخت تان را از منطقه « پشی» به نمایش میگزارد.
جنابعالی هیچ نمیدانید که واژه « پشی» به ناحیه یا منطقه اطلاق نمیگردد، پشی کدام منطقه خاص نیست ، بلکه یک طایفه بزرگی است که از لحاظ منطقوی نه تنها منحصر به جاغوری نیست، بلکه شامل مناطق دیگری مثل مالستان و ارزگان نیز میگردد. مثلاً اگر کسی بگوید منطقه «یزدری» و یا «وقی» یکی از پیشرفته ترین منطقه در جاغوری است، در عین حالیکه خواننده را گیج می نماید؛ بی اطلاعاتی نویسنده را میرساند.
من نمیدانم که شما چه درک و تعریفی را از واژه پیشرفته و یا عقب مانده دارید که طایفه ای را در بتن تشکیلاتی دو ولسوالی و یک ولایت عقب مانده معرفی نموده اما باقی طایفه ها را در درون این چوکات پیشرفته خطاب می نماید!
بهر حال بهتر است به استدلالات تان کمی روشنی انداخته شود . از آنجایکه منظور شما از چنین بحث جاغوری است؛ من نیز درین قسمت درنگ نموده و برای شما و خوانندگان روشن خواهم ساخت که منظور شما از منطقه «پشی» "چهیل باغتوی پشی" است که کاری به مناطق ارزگان و مالستان یعنی ساکنان باقی طایفه پشی ندارید.
حال که بحث روشن شد می پردازم به استدلال جامعه شناسی شما مبنی بر اینکه پشی (چهیل باغتوی پشی ) یکی از عقب مانده ترین منطقه در جاغوری است! از جنابعالی سوال می شود که شما با چه معیار و فاکت های علمی و جامعه شناسی ای چنین ادعایی کرده اید؟ و از نظر شما جاغوری ( طایفه های غیر پشی) از چه لحاظی پیشرفته تر از چهیل باغتوی پشی است؟
آیا جاغوری ستایی یک بینش افراطی اگوئیستی ( متکبرانه و خود خواهانه ) ای نیست که توسط عده ای بغرض خاص اشاعه میگردد؟ و شما نیز بدنباله روی آنها نا آگاهانه قربانی این استدلالات هستید. اینکه مکاتب و معارف در جاغوری نسبت به باقی و لسوالی های همجوار بیشتر است؛ جای خوش بختی است اما آیا خود این معارف در ذات خودش معیار پیشرفتگی شده میتواند ؟
در زمانی که ما در منطقه «چهیل باغتوی پشی » تحصیل میکردیم ؛ این را تشخیص دادیم که درس مکتب تفاوت زیادی با مدرسه های مذهبی دارد؛ البته نه تنها مضامین بلکه از لحاظ فرهنگی و آداب و روش نیز همینطور؛ بطور مثال بعد از رخصت شدن لین میشدیم سرود میخواندیم و شاگردانی را با کف زدن تشویق میکردیم و غیره اما از فضل و برکت پادوان ولایت فقیه؛ تمامی مکاتب جاغوری را فرهنگ سمومیت مذهبی ولایت فقیه تزریق کردند؛ قسمی که بجای کف زدن صلوات میفرستند و بجای سرود و ترانه، دعای کمیل و دعای توسل می خوانند و بجای تعطیلات روز های ملی و تاریخی کشور، روز مردن ملا های ایران را گرامی میدارند، مثل روز فوت آخند مطهری را بنام روز معلم و غیره !
باید خاطر نشان ساخت که مکاتب فوق بیش از اینکه رسالت اش را در امر تحصیل علم و دانش بکار برد، بدبختانه بمثابه پشتوانه مدرسه های دینی عمل می نماید. البته کج فهمی نشود که اینجانب نقش این مکاتب را هم سطح و هم طراز با مدرسه های مذهبی نمیدانم، تاکید من بر این است که ولایت فقیه معارف را نیز خراب کرده و از آن بهره برداری نموده است.
اگر ما نقش معارف را بعنوان یک مرکز شناخت و آگاهی از اشیا و پدیده ها در نظر بگیریم؛ طبعاً که محصلین این معارف با کسب آگاهی سیاسی، اجتماعی و تاریخی از کشور و منطقه اش می باید علیه آنچه غلط و نادرست است موضع می گرفت و جامعه را از وجود ستم گری ها و نا ملایمات های اجتماعی آگاه ساخته علیه اش میرزمید، در حالیکه چنین نبوده است. موجودیت این همه محصلین و مکاتب در جاغوری هیچ کمکی در امر آگاهی دادن به مردم منطقه نکرده است.
اگر از خیانت ها و جنایات فیودال های جاغوری در زمان حاکمیت عبدالرحمن خان جلاد یاد کنیم و بگویم که مردم جاغوری به تابعیت از این فیودالها نقش خائنانه ای را در سرکوب مردم هزاره بازی کرد، شاید آنقدر محسوس به نظر نرسد و چنین استدلال شود که در آن مقطع معارف بقدر کافی وجود نداشته بود. بد نیست بر کیش منطقه پرستی جاغوری گرایی بعد از انکشاف معارف کمی درنگ شود تا بنیاد چنین خود ستایی ها ضربه بخورد، چرا که برتری طلبی خودی و حقیر دانستن دیگران در ذات خودش زمینه ساز عقب گرایی را فراهم نموده و سبب میگردد تا از رشد و شکوفایی یک جامعه کاسته شود.
بگذار به صراحت بگویم که جاغوری هیچ افتخاراتی را در تاریخ هزارستان به خود کسب نکرده است. درین قسمت بحثم را بعد از ازدیاد معارف که خیلی ها آنرا یگانه معیار میداند شروع می کنم.
جاغوری اولین منطقه نفوذ رژیم پیرو خط امام بوده و بنیاد گرایی شیعه میخ اش را درین منطقه کوبید. اولین «جنبش ملی گرایی هزاره » در جاغوری نابود شد و ده ها روشنفکر و ملی گرای هزاره بنام تنظیمی و شعله ای توسط «شورای روحانیت جاغوری» قتل عام گردیده و بعداً به پشتون ها پیام داده و فتوای جهاد صادر گردید تا در ترور و نابودی آنها سهم اسلامی بگیرند.
در جنگ مقاومت ضد شوروی ها، جاغوری یگانه منطقه منفعل در افغانستان بود که چندان سهمی در مقاومت نداشت، جاغوری صرفاً به پشتوانه مناطق مختلف پشی اعم از ولسوالی مالستان و ارزگان فقط در جنگ دوازده روزه سهم گرفت که بعداً بخشی از آن عملاً از دولت پوشالی دعوت بعمل آورد که مجدداً جاغوری را اشغال نماید، بر اساس همین دعوت بود که دولت دست نشانده یک سالی را در« لومان» پُسته مستقر کرد. پس از ترک پُسته دولتی ، نظامیان خط امامی با روحانیون دست به جنگ های داخلی زده و در قدم اول هر عنصری را که مخالف ولایت فقیه بودند؛ ترور نموده و هزاران نفر را کشتند و آواره ساختند. حتی در زمام داری « حزب وحدت» که تمامی هزارجات وحدت کرده بودند؛ نیروهای خط امامی جاغوری هرگز تن به وحدت ندادند وعلیه همدیگر جهاد میکردند.
درآوان تشکیل دولت اسلامی و قدرت گیری نیروها؛ جاغوری یگانه نطقه ای از هزارجات بود که هیچ سهمی در دولت جدید بعهده نداشت و «ابوذر» تنها شش نظامی را با خود در کابل برده بود. در زمان ظهور طالبان باز هم جاغوری یگانه منطقه ای بود که در زد و بند معامله گری با طالبان بود و در نهایت بعد از فتح بامیان جاغوری تسلیم طالبان گردیده و خود به بنیاد گرایی طالبی مبدل شد.
در حالیکه کمتر از ده طالبی در جاغوری نبود؛ استبداد طالبی از درون این منطقه بیداد میکرد و «کارلوس» های جدیدی برای سرکوبی مردم سربلند میکردند، نماز های جماعت و نماز های جمعه و دستور های مذهبی خشن تری بر مردم اعمال میگردید.
در دوره جدید اشغال کشور که نمایش دیموکراسی را در نقاب داشت و شما نیز از بابت کثرت معارف جاغوری می بالید که گویا این مکاتب آگاهی و دانش را در میان مردم ترویج داده است؛ می بینیم که سیاه ترین ومنفور ترین چهره های ضد مردمی مثل عرفانی و باشی حبیب و واثق و غیره که سالها لحظه ای از سرکوب مردم و آدم کشی و چپاول غافل نبود، بعنوان رهبران این خطه قد علم کرده اند. به این مفهوم که این افراد در میان مردم علم پرور جاغوری نفوذ داشته و این بار با رای قانونی اش بر مردم حکومت میکند! ( آفرین بر محصلین و اساتید معارف جاغوری با انتخاب شایسته اش) .
اگر وجود مکاتب و معارف جاغوری در پیشبرد آگاهی مردم ثمر بخش می بود؛ لااقل ما شاهد چنین انتخابی نبودیم.
در طول دوران چپاولگری این نیرو ها، یک موردی هم سراغ نداریم که عده از دانش جویان و محصلین معارف علیه تاخت و تاز این نیروهای سیاه حتی یک اعتراض و انتقاد ساده نموده باشد. اگر از حق نگزریم در میان اقشار مختلف جاغوری احساس هزاره دوستی به ندرت دیده می شود، آنها بر هزاره های غیر جاغوری می تازند ؛انواع و اقسام نام های تحقیر و توهین آمیز را روا میدارند.
در طول دوران مهاجرت ها، هزاره های دایزنگی را مثل حیوانات به سمت پاکستان در تراکتور ها انتقال داده و دارایی آنها را مصادره نموده بر زنان و دختران آنها تجاوز صورت می گرفت، و در اخیر به پشتونها می فروخت. بهمین دلیل هزاره های دایزنگی، جاغوری ها را هزاره نمیداند. در پیام آنها به فاملین شان که بعداً به ضرب المثل معروف شده است میگوید: « هفت نفر هزاره بودیم دو نفر جاغورگی!»
جالب این جاست که همین برخورد های ضد هزارگی و ضد انسانی را اقشار مختلف جاغوری انتقاد و تقبیح نمی نماید. آنچه برای آنها مایه دلخوشی محسوب میگردد این است که « جاغوری ها مردم پیشرفته و فهمیده ای می باشند».
یکی از نقض جاغوری ها معامله گری با دشمن است، به این مفهوم که آنها هرگز جسارت مبارزه علیه فاشیست های متجاوز را از خود نشان نداده است. در جنگ های کوچک و برزگی که پشتون های متجاوز مرزی علیه هزاره ها براه می انداختند؛ همیشه معامله صورت می گرفت، صرفاً در چند جنگ کوچک قره باغ که تا حدودی روحیه هزاره ها را تقویه کرد ابوذر بود که آنهم بنا به گفته آقای پیمان و همفکرانش از منطقه عقب مانده پشی بوده است.
همین روحیه بی عرضه گی جاغوری ها، پشتون های متجاوز مرزی را تشویق و تحریک می نمایند که حتی در شرایط فعلی نیز از منطقه گروگان بگیرند و تهدیدی برای مکتب ها شوند.
حال به تحلیل آقای پیمان می پردازم که « چهیل باغتوی پشی» را یکی از عقب مانده ترین مناطق جاغوری می پندارد! بهتر بود فاکت های مشخصی را درین باب ارایه میداد تا من جواب را طبق آن میدادم . برای اطلاع پشی شناسی آقای پیمان و همنواهایش عرض شود که « چهیل باغتوی پشی» یک ناوه وسیعی است که در حدود 1400 خانه را در درونش جاداده است. سمت شمالش را« چهیل باغتوی وقی» سمت جنوبش را « بابه» و «پیدگه » شرق اش را «جاشه و آبروشان» و از غرب به « جاکه، قابجوی و شب بخیر» که هرسه از لحاظ طایفوی پشی اما از نظر تشکیلاتی به مالستان تعلق دارد، واقع است. البته ساحات مرزی را کوه معروف « باد آسیاب ، سرخ سنگ و کوه کلاغ » به ارتفاع 1500 متر بصورت کمر بند احاطه کرده و تمامی همسایه ها خارج از این کمر بند قرار دارند.
مکتب متوسطه در« چهیل باغتوی پشی» به سال 1345 افتتاح گردید، که بعداً در سال 1352 بنای تعمیر کانکریتی دولتی آن گذاشته شد. پس از کودتای سال 1357 در سال 1358 مکتب تعطیل گردیده و به مدت دو سال مسدود ماند. که به تعقیب آن توسط مردم محل گشوده شد و به پشتوانه کارگران خارج از منطقه نه تنها تمویل گردید بلکه به سرحد «لیسه» انکشاف یافت.
چه در دوران قبل از به اصطلاح انقلاب و چه بعد ازآن، شاگردان زیادی از مناطق بابه، جاشه، چهیل باغتوی وقی درین مکتب تحصیل میکردند. در دوران حاکمیت طالبان نه تنها مکتب بسته نشد بلکه مکتب دخترانه نیز باز بود. این مکتب نه نتها در امر کسب علم و دانش گام بر میداشت و بر میدارد بلکه در راستای روشنگری نیز جا گرفت تا جایی که به دور از سانسور ولایت فقیه باقی ماند و مجبور نبود بعد از لین شدن بر خمینی و خامنه ای درود بفریستد .
در شرایط فعلی تنها در انگلیس بیش از 120 نفر عضو دارد که سالانه به این مکتب کمک مالی می نماید.
پیشینه تاریخی و موقعیت این مکتب به این دلیل توضیح داده شد که جناب پیمان و جاغوری ستایان بدانند که این ناحیه از لحاظ علمی تا آن محدوده ای قرار ندارد که آنها فکرش میکنند.
بازار « چهیل باغتوی پشی» در سال 1365 بنا شد که پس از سه سال رونق خاصی یافت، قسمی که بعد از رونق بازار مذکور، بازار سنگ ماشه رو به کساد رفت . ساحات مشتری های این بازار مناطق مختلف جاغوری، مالستان و ارزگان می باشد. پس از مهاجرت تعداد زیادی از ساکنین این منطقه به غرب؛ این بازار رونق خاصی یافته و روز به روز وسعت می یابد.
بناً عقب ماندگی این ناحیه را که آقای پیمان ذکر می نماید نمیدانم که در مقایسه با شهر کوپنهاگ دانمارک است یا در مقایسه با مناطق جاغوری؟ تا جایی که من شناخت دارم « چهیل باغتوی پشی» از هیچ لحاظی نه از نظر اقتصادی و نه از نظر فرهنگی عقب مانده تر از باقی مناطق جاغوری نیست.
آقای پیمان و همنظرانش یک واقعیت قابل افتخار دیگر را در پهلوی افتخار عنوان مقاله اش همیشه بیاد داشته باشد و آن اینکه مردم پشی در چندین تجاوز فاشیست های پشتون ازمرز های مالستان، ارزگان و خاک ایران چنان گوشمالی ای به آنها دادند که هر هزاره ای ( حتی جاغورگی) به آن فخر می فروشند! فاشسیت های تجاوزگر پشتون به منظور وسعت دادن ساحاتش در طول 28 سال اخیر چندین بار به مرز های هزاره ها هجوم بردند که تمامی تجاوزات شان خنثا گردیده و در تجاوز اخیر چنان درس عبرت به آنها داده شد که حتی پس از چهار سال ترک خانه ها و زمین هایش؛ جرئت نمیکردند به منطقه اش باز گردند! حتی در زمان حاکمیت طالبان ، کوچی ها با در دست داشت قباله های کوچی گری نتوانستند از کوه های این خطه استفاده کنند. در یک عملیات تهاجمی در یک شب بیش از 900 کوسفند کوچی توسط مردم ناوه پشی ربوده شد و به تعقیب آن طالبان مجبور شد قباله را جعلی اعلام نموده کوچی ها را از منطقه دور نمایند.
ثمره آن جسارت گری این است که تا نسل های آینده نیز؛ پشتون های متجاوز حتی در وجود طالبان نیز جرئت نکنند پا را در مرز های پشی نشین بگزارند.
نیرو های مفسد پیرو خط امام در جاغوری نه تنها درین تجاوزات سهم نگرفتند بلکه از وجود قوماندان ضد تجاوز فاشیست ها حسد میورزیدند و شخص عرفانی با گروپش چمران را که یک قوماندان مستقل و ضد فاشیست ها بود ترور نمود.
به این ترتیب نقش مخرب و منفی خط امامی های جاغوری بجایی رسیده که چهار تا کوچی پا لوچ؛ جاغوری را تهدید می نماید و به مردم ضرب العجل میدهد که جناب پیمان صرفاً به نقش کاذب و صوری آن فخر فروخته دیگران را عقب مانده معرفی می نماید.
من فکر میکنم روشنفکران جاغوری مثل پیمان و غیره بجای خود برزگ بینی و تحقیر دیگران، یک بار هم که شده به نقد خود شان پرداخته و مثل بعضی از روشنفکران پشتون ، در منجلاب شئونیزم و اگوئیستی دست و پا نزنند. این بینش متکبرانه و از خود راضی آدم را بیاد ضرب المثل گداگری می اندازد که میگفت: « هلکه زما خیرات لاوله چه زه دورانی یمه » !
اگر واهمه ندارید این نقد را در صفحه اصلی سایت ات درج کنید که دوستان ازش دفاع و نقد کنند تا بیشتر موضوع شکافته شود. این را بدانید که من یک منتقد هستم و هرگز با هیچ یک از اقوام و طایفه ها لجاجت و دشمنی ندارم، باورم نیز این است که ما بدون نقد رشد نمی توانیم و این بحث هرگز به قصد دامن زدن به تضاد های طایفوی براه نیافته است. اگر ما وجود تضاد ها را کتمان کنیم؛ تضاد ها نه نتنها از بین نمی رود که شدت نیز می یابد. فقط با بحث است که جنبه های مضیر و منفی آن انگشت گذاشته می شود و از جوانب مثبت آن تقدیر به عمل خواهد آمد.
پیروز باشید
محمد اکرم رحمانی 26 جولای 2007
دوست گرامی ناروی سلام و تشکر از لطفت.
من هدف توهین نداشته ام و تعجب می کنم که شما چرا اینگونه تعبیر می کنید. اینکه نوشته ام منطقه پشی از عقب مانده ترین منطقه در جاغوری است، تاکید می دارم. عقب مانده ترین منطقه یعنی دورافتاده ترین که همیشه از چشم حاکمان وقت که مرکزشان در سنگماشه بودند، می افتاد. من در پشی زندگی نکرده ام ولی خویشاوندان ما زیاد هستند که در پشی زندگی می کنند. من منطقه را گفته ام از لحاظ جغرافیایی ـ نه مردم پشی را. اگر توجه کرده باشید، مردم پشی از افتخار آفرینان در طول تاریخ بوده و هستند که حقیر پقیر هم ذکر کرده است. نوشته ام مردم پشی معاش معلمان شان را ۵۰ دالر بیشتر از معاش معلمان پایتخت یعنی کابل، می پردازد؛ از اینرو معلمی که حرفه ای نباشد، بدرد شان نمی خورد. این یک افتخار است آقای ناروی که دورافتاده ترین منطقه هزاره نشین در ولسوالی جاغوری، از پایتخت کشور پیشی می گیرد. توهین نیست از برای خدا چرا محکومم می کنی..؟
نوشته ای دوست ما آقای رحمانی در عین حالیکه که بیان گر یک سلسله واقعیت ها می باشد، کینه توزانه نیز است که میشه از آن بخش نوشته هایش تأسف خورد ـ حالا بگذار هرکسی که هست باشد. در ارتباط به اینکه یک تعداد خودسر در جاغوری که برای شان فرصت مساعد شده بود که در یک مقطع زمان روش های نادرستی را با مهاجرینی که از هزاره جات می آمدند و به طرف پاکستان می رفتند، کرده اند، من موافقم و این دروغ نیست. ولی من اعتقاد دارم که در دوران بی ثباتی در افغانستان در هر منطقه ای یک سلسله خودسری ها و حرکات غیر مسؤلانه از سوی یک تعداد عناصر خودسر صورت گرفته است و این به هیچ عنوان به خود منطقه بر نمی گردد.
در ضمن پافشاری و تکرار نوشته ها نشان می دهد که آقای رحمانی یکی از همان جنگ جویان سنگر نشین است تا یک منتقد. چون کسی که واقعاً نقد کننده است، نقدش را می کند و راهش را می گیرد و در بند این نیست که کسی می پذیرد یا خیر. آقای رحمانی از چند روز است که در سنگر نشسته و نشان می دهد که عنوانی را که خودش برای خودش داده، درست نیست...!
salam man ta haddi ba aghae Rahmani mowafeqam bedrooood
حبیب جان کاکای عزیز سلام واحترام
متن مقاله اکونومیست درمورد فاجعه بهسودرا درین سایت مطالعه فرمایید
موفق باشید
یک عمر به دلداری دلبر بودیم
راضی به رضا و امر داور بودیم
در خدمت خلق حق سراسر بودیم
اما به نگاه شیخ کافر بودیم
از اختیار
دوست عزیز آقای پیمان سلام
تشکر از شما واز اقای رحمانی در طرح مسایل مذکور
و تشکر از خوانندگان سایت حبیب پیمان
مطلب را حقیر نوشته دوست دارم در سایت جناب عالی با توجه به مناسبت بحث مطرح شود . لذا حضرت ایمیل تان لطف نمود تا خدمت تان ارسال شود .یاحق
مدیریت موج سوم - عزیز الله رحیمی
دوست عزیز جناب آقای پیمان سلام
ایمیل جناب عالی را ندارم لطفا ایمیل تان را برایم روان کنید .متشکر خدا حافظ
دوست عزیز جناب آقای پیمان سلام
از پاسخ سریع تان ممنونم ما این مخطوطات را خدمت تان فرستادیم دوست دارم از سر نوشت شان زود تر مطلع شویم در هر صورت از لطف تان ممنونم هر چه از دوست براید نکو ست .
در ضمن آی دی یا ایمیل یاهو اگر دارید بفرستید ممنون می شویم چون بیشتر برای پیام کوتاه وتماس صوتی از مسنجر استفاده می کنیم . چ.ن همه حرفها را نمی شود از طریق نوشته یا ایمیل بیان کرد باید صحبت کرد توضیح داد . در ضمن شماره تماس من ۰۰۹۸۹۱۲۴۵۱۸۶۰۲ میباشد اگر شماره تماس دارید ممنون می شویم
منتظر پاسخ تان هستم
یاحق رحیمی
هیچ فکر کرده ای به این
که چرا آدمها این قدر صدای باران را دوست دارند ... ؟
چرا دوست دارند بنشینند ،
چشمانشان را ببندند
و گوش کنند صدای پای آب را که می رود.
می دانی ؟
هر کسی ،
همان حرفهایی را که دلش می خواهد
می شنود در صدای باران ...
همان "حرفهایی برای نگفتن را" ...
همان حرفهای نگفتنی را ...
سلام خدمت دوست عزیز پیمان
طبق مکالمه تیلیفونی، بنده قادر به دریافت ایمیل یاهو شما در وبسایت رسمی تان نشدم. بهر حال آدرس من bismillah_hamid2002@yahoo.com می باشد.
فردا صحبت خواهیم کرد
فعلاً خدا حافظ
دوست عزیز م جناب آقای پیمان سلام
از لطف تان ممنون وهم چنین از شماره تلفن وابمبل تان
بهر حال از سرنوشت مطلب که خدمت تان فرستاده ام چیزی ننوشته بودید ما منتظر هستیم که نشر می کنید یا نه
ما قبلا عرض کرده بودم آنچه از دوست برآید نکوست .
متشکریم رحیمی
جناب آقای پیمان سلام
و اما در مورد عقب افتاده ترین منطقه در جاغوری (پشی) که شما در نویشته تان آورده بودید طرز دید همگان را نسبت به خودت تغیر دادی و همگان در مورد جناب عالی ازین به بعد طوری دیگری قضاوت خواهد نمود و این در حقیقت چهره اصیل آقای پیمان را نمایاند که زیرکانه در پشت نقاب های دروغین روشنفکری و آزاد منشی و خق خواهی پنهان نموده بودید و توسط شعار های کاذب و جاذب تان همه دوستان را به تار خام بسته بودید که بقول معروف از این پشم های دروغین میخواستی شال بسازی و به بر کنی . و در حقیقت جناب عالی از جمله کسانی هستید که از نوک پا تا موی سر تان تعصبات منطقوی و طائفه گی میبارد و الا توانائی درک و تشخیص معنی عقب افتاده و دور افتاده را دارا میباشی که بعدا به اصلاح گفته خود برآمدی و عقب مانده را دور افتاده تعبیر میکنی که مشوره دوستانه اینجانب به شما این است که بجای شف شف گفتن شفتالو بگوی و به اشتبا خود معترف و از مردم شریف که در حق شان توهین نموده ای عذر خواهی کنید تا اذهان مردم و خوانندگان محترم نسبت به جنابعالی تغیر مجدد یابد و در آینده سعی کنید از اینطور مثال های نامعقول و ناپسند در نوشته ها و کلمات تان استفاده نکنید زیرا مردم و خوانندگان محترم قابلیت درک و تشخیص کلمات رکیک و مغرضانه را دارد و بهتر خواهد بود تا از وقت گذاشتن روی مسایل منطقوی و طائفه گی به مسایل بزرگ ملی چون مسایل امنیت کشور و بحران کوچاندن اجباری مردم تان توسط صحراییان و طالبان کوچی نماها و قتل ها و کشتار های مردم تان در مسیر راه ها و تحریم ویا محاصره نمودن اقتصادی مردم تان بعلت جرم های ناکرده شان توسط طالبان و ترورستان بپردازید تا راهی برون رفت از مشکلات و بحران های که دامن گیر مردم تان بوده و است را بیابید و. هر کدام رفته اید به کشور های مرفه و آرام رسیده اید و در امنیت کامل زندگی میکنید و بجای باز کردن گره از مشکلات مشترک ملی و آنهای که در داخل مانده اند، شما به فکر و اندیشه توهین و تحقیر این قریه ویا آن قریه هستید . توکار زمین را نیکو ساختی . که پنجه در آسمان انداختی. موفق باشید
دوستان عزیز متاسفم که با آقای پیمان بخاطر استفاده یک واژه نا بجا که بدلیل عدم تسلط ایشان به زبان فارسی درج وبلاگش شده است؛ خرده گرفته اید. ایشان نه نمایندگی از روشنفکران جاغوری را می نماید و نه هم تعصب با طایفه خاص دارد. مشکل ایشان نا آشنایی با زبان دری و یا فارسی است.
ما امیدواریم آقای پیمان در آینده فارسی را درست آموخته بجای استفاده کلمه عقب مانده ، واژه های دیگری را بکار ببرد.
آقای پیمان یک شخص فعال و با احساس است که نباید بخاطر یک اشتباهش ایشان را مُذمت کرد. من از ایشان دعوت می نمایم که یک بار در چهیل باغتو پشی مهمان ما باشد ازش پذیرایی خواهیم کرد. البته آنقدر دور هم نیست. از سنگ ماشه یک ساعت راه با سر آچه است.
آقای عرفانی سلام قومای خوب!
اولاْ تشکر از اینکه پیام نوشته اید. بله من به تعبیر شما یک آدم خایین و فاسد و منطقه گرا هستم. اگر واقعاْ خواهان افشا شدن چهره خایینینی مثل من هستید، بگذار خود ما چهره های کثیف مان را آشکارا نموده و خود را افشا کنیم. اینکه فایده دارد قومای گل..! ژس از انجام یک کار مفید چرا ناراحت هستی قوما جان..؟؟؟
دوستان سلام ! بیا یم از گذ شته ها درس عبرت بگیریم
و برای آینده طراح های خوبی با شیم .
بیا یم بعد ازین هزاره را در قالب هزاره بودن بشنا سیم .
بیا یم بخا طر خدا ! اگر گل نیستیم خاری هم نبا شیم !
گر چند دفعه قبلی انتقادم از کلمه ( عقب مانده ) اقای
پیمان بود ! اما از لا بلای نو شتاری شان معلوم است که غر ض و مرضی در کار نبود ه ا ست . و احساس خوبی در قبال نه تنها مردم جا غوری بلکه برای ملیت هزاره دارد . اما اقای عر فانی !؟
در زمان تحریم طالبان نه تنها جاغوری بلکه هزار جات تحریم بود . مگر شما از آسمان اعا شه و اباته میشد ید ؟ و هنو ز هم اگر مسا فرین مردم جاغوری در بین راه بخا طر هزاره بودن بشهادت میرسند مگر شما تو سط
غول پیکر های امریکای مسا فرت میکنید ؟
بیا ید بخا طر خدا و خون پا ک شهدا ی مشترک که برای
آرمانهای در ینه مان دا دیم و خوا هیم داد . در کنار هم > هم دیگر را تحمل کنیم و قدر هم دیگر را بدانیم !
ظاهر جان از حسن نیت تان صمیمانه تشکر! بگذار آقای رحمانی و عرفانی هرچه می خواهند بگویند... هدف من توهین بوده یا افتخار، این را زمان پاسخ می گوید.
من از یک چیز زیاد متاسف هستم که نیرو و توانمندی یک تعداد از جوانان مردم ما این است که در برابر دشمن «دولا دولا» شوند و در برابر فرزند قوم خود، خنجر بران...
دولت کرزی و والی غزنی را که می خواهند مکاتب را بروی مردم شان ببندند، چیزی نمی گویند و این جرات را ندارند اما آمده به من چسبیده و نیروی خود را برای تخریب من به مصرف گرفته است. من هرقدر که ذلیل شوم و هرقدر که پست شوم، نمی گذارم روزی کسی مکاتب را بروی مردمم ببندد البته در صورتیکه برایم مقدور باشد. چه بگویم..!
سلام جناب آخند رحیمی صاحب، آرزوی صحتمندی شما را دارم.
راستش بخواهید از دیر زمانی است که کتاب ها و سایت های آخندی را هیچ نمی بینم. چرا که مثل همه فکر میکنم ملا ها حرفی برای گفتن ندارند. سیمای آخند ها را یا تعویض نویس ده ، یا طالبان و در بهترین حالتش ملا خامنه ای را در ذهن دارم که تفاوت آنچنانی از هم ندارند.
مقاله ... را که خواندم برایم تازگی داشت و به این فکر افتادم که بعضی ازملا ها نیز دلش برای مردمش می سوزند. با وجودیکه آقای محمد اکرم رحمانی در آن نوشته آخند ها را افشا کرده بود ولی از جانب شما کدام فتوای کفر گویی صادر نشده است. این مساله آدم را تشویق می نماید که به حرف آخند ها نیز گوش نموده و بعضی ایام مقالات شانرا خواند.
با سایت تان نیز آشنا شدم بعداً مطالعه نموده نظر خواهم داد. اگر نظر طبق میل ات نبود بشرطی که مرا مفسد فی الرض معرفی نکنی.
ولاسلام . ظاهر
chi yak harfhae maskharae az erfani,khejalat am chize khobe ast
دوست عزیزم جناب آقای ظاهر سلام
از حسن نیت جناب عالی متشکرم من هم به نوبه خودم آرزوی صحت مندی وسلامتی برای جناب عالی دارم. ما اعتقاد داریم که هرچه ازدوست برآید نکو است مخصوصا زمانیکه غرض و مرض هم در کار نباشد .
در دنیا کسی نیست که متناسب شغل وحرفه اش القاب متعارف را یدک نکشد واین دلیل نمی شود این القاب را هر طوری که دل انسان بخواهد بکار بگیرد .
ظاهر قند : آشنایی بار اول ما هست اصلا به هیچ قیمت حاضر نیستم دوستان مثل حضرتی عالی از دست بدهم و الا در همین چند سطر تان حرفهای زیاد برای گفتن دارم من بیش از حضرت عالی ، ترس دارم که تا ما بندگان سراپا تقصیر را متهم به طالبانی کرده پیش از ان که همدیگر شناخته باشیم با قضاوت و پیش داوری قبلی همدیگر را ترک کنیم واین بد ترین عذاب است برای ما .
ولی با اجازه تان دلم نمی آید چند نکته را خدمت تان عرض نکنم
اولا در هر تشکیلات و صنفی آدمهای متفاوت وجود دارد ونمی شود تحت عنوان کلی ازش خوب یابد گفت اصولا نزاکت های اخلاقی اجازه چنین کاری را نمی دهد . مخصوصا از جناب عالی که ظاهرا در مرکز دموکراسی زندگی می کنید نباید اظهار نظر فلان کس را به دل بگیرید وبه رخ طیف وسیعی از جامعه دیکر بکشید این با طرز تفکر جناب عالی ساز گاری ندارد . به دلیل ذیل کلام خود تان . (بعضی ازملا ها نیز دلش)
اصلا این چه طرز تفکر است که همه باید مثل ما فکر کند و الا چنین چنان اند . بگذارید دیگران هم در هر پست لباس که هست اظهار نظر نمایند نباید نسبت به آنها بی احترامی کرد . ما می خواهیم خود مان را دورست کنیم به نظرم لزوم ندارد حتما چند حرف گوشه وکنایه به این ویا آن نثار کنیم .
ثانیا از این که چند سطر این جانب باعث تغییر دیدگاه جناب عالی شده بی نهایت خوشحالیم امید وارم که برای همیشه از جمله دوستان ما و خوانندگان موج سوم باشید و ماه نیز شایستگی دوستی شما عزیزان را پیدا کرده وحفظ نمایم
یا حق مدیریت موج سوم
سلام مجدد به همگی دوستان.
دوست عزیز جناب آقای ناروی امیدوارم در هرکجای که هستی سالم وتندرست باشی واما در مورد تعبیر و برداشت جنابعالی از جملات اینجانب کمی با عجله قضاوت نمودی وچه زیبا بود تا کمی درنگ مینمودی که البته منظور من از کلمات چون (مردم تان) و یا قوم تان بمعنی این نبوده که من مشکلات تحریم هزارستان توسط طالبان ویا ناامنی در مسیر راه ها ویا قتل و کشتار های که بر مردم مظلوم هزاره در طی سالیان سه دهه جنگ در کشور ودر مسر راه ها روا داشته میشد را مختص به جاغوری نموده باشم و خود را ویا منطقه خود را که در واقع جزئی از جاغوری میباشد ویا متباقی مناطق هزاستان باستان را از آن تفکیک نموده باشم، که من فکر میکنم هیچ عقل سلیمی چنین چیزی را نمیپزیرد، و کلمه( مردم تان)در واقع همه مردم که در هزاره جات زندگی میکنند میباشد که جاغوری بخش کوچک آن را تشکیل میدهد، البته مخاطب این نوشته نیز همه دوستان، روشنفکران و قلم بدستان عزیز هزاره میباشد که در واقع درد مشترک داریم و سرنوشت مشترک، و به همان علت از کلمه مردم تان استفاده شده است و امیدوارم سوءتفاهم برطرف گردد و درست است که در زمان تحریم هزاستان من با هواپیمای آمریکای مسافرت نمیکردم و یا از هوا اعاشه واباته نمیشدم بلکه چون سرنوشت مشترک داشتیم و داریم مثل شما برای آینده و سرنوشت مشترک مان اشک تمساح میریختم و هر روزی بعلت شهادت جوانان رشید مان در مسیر راه ها و توسط فاشیست های عصر عتیق مویه میکندیم و ناله وشیون میکردیم . در اخیر امید وارم جوانان عزیز بجای توهین و تحقیر یکدیگر از توانای های فکری و قلمی شان در راستای حل بحران جاری ونهادینه نمودن قانون مدنیت بجای زور گوی ها و قلدری های لجام گسیخته در وطن که خانه مشترک همه مان است تلاش نمایند . شما زنده باشید و همچنان آقای پیمان بسلامت باشد.
مطلبی تاریخی تحلیلی، در موضوع افسانه بیگانه ستیزی پشتونها رادر ویبلاگ http://www.rahai2.blogfa.com بخوانید .مطالبی ارزشمندی دیگر در موضوع افغانستان را نیز می توانید دراین ویبلاگ بخوانید.
برادر سلام و سلام به همه
میخواهم به پاس همدردی باهمدردان خویش در بهسود مظلوم که بیرحمانه مورد تعدی گروه جاهلان بنام طالبان کوچی قرار گرفته اند . این یک چار بیتی بامیانی را تقدیم نمایم
بچه قوما ! بیا اوغو ره : هــی کو
شترهای سر خرمو ره : هــی کو
بیـــــــــــــا ،از سر خانه زندگی خو
" آده" های توپگ اوزو ره: هــی کو
برایم بسوز تا برایت بسوزم که دشمن هردوی مارا نسوزاند.
موفق باشی
دوستان عزیز سلام، گرچه آقای پیمان لطف کرده به اینجانب نوشته بود که من نقاد نیستم بلکه یک سنگر نشین هستم، یعنی مطالب سایت را دنبال می کنم. دنیای نشرات و سایت ها آرزو دارند تا خوانندگان بیشتری داشته باشند اما آقای پیمان ما شا الله ازین چیز ها چشم پُر است که چندان نیازی به سنگر نشینانی چون من ندارد! بهر صورت با کمال چشم سفیدی مجدداً مزاحم شدم.
نوشته انتقادی اینجانب به غرض ارایه یک سلسله بحث ها و انتقادات خودی مطرح گردید که متاسفانه دوستان در گیر این بحث آقای پیمان و اینجانب را آماج قرار داده و بحث را به انحراف کشاندند. به استثنای مقاله عزیز الله رحیمی "نیم نگاهی به خود" ، تمامی نظرات دوستان ناشی از انتقام گیری علیه من یا آقای پیمان مطرح گردیده که جُز بوی سکتاریستی ( محلی گرایی) و طایفه گرایی هیچ هدفی را با خود ندارد.
اینکه من نظرآقای پیمان را که صرفاً در یک جمله خلاصه شده بود به بحث گرفتم، این بود که متاسفانه جاغوری ستایی در میان افکار عامه در عام، و در میان تحصیل کرده ها و روشنفکران در خاص، سیر نهایت منفی و مخربی را دنبال می نماید که آقای "عزیز الله رحیمی" بصورت عمیق این معضله را درک نموده است. اینکه ما از آقای پیمان گله می نمائیم راه حل مسئله نیست، آقای پیمان نیز بعنوان یک فرد داخل آن اجتماع نمیتواند خارج از آن محدوه بیاندیشد.
من ده ها مقالات و نوشته ها را دیده و خوانده ایم که روشنفکران جاغوری به چنین غرض و مرضی گرفتارند. به سایت سخن معرفت مجله ادبی- لیسه عالی معرفت اگر مراجعه کنید می بینید که این سایت با وجودیکه از جانب اساتید و محصلین و روشنفکران مثل عزیز الله رویش، حفیظ الله ابرم، محمد حسین سر امد، نجیب الله سروش و غیره اداره میگردد، چگونه در منجلاب شئونیزم جاغوری گرایی دست و پا میزنند. ایشان در عین حالی که سعی میکنند بینش قبیله گرایی را در جاغوری به نقد بکشند که گویا موجب شکست در پارلمان سال 1384گردیده ، اما از موجودیت طایفه ها و جوامع اتنیکی دیگر در جاغوری انکار نموده می نویسد: "جاغوری از نظر دستهبندیهای قومی ـ قبیلهای به چهار دستة کلان تقسیم میشود که به ترتیب حروف الفبایی نام آنها عبارت اند از: آته، اِزدری، باغچری و گری. هر یک از این دستهها در سمت خاصی از جاغوری قرار گرفته اند که کاملاً از دستههای دیگر مجزا میباشند."
به این ترتیب طبق استدلال جاغوری شناسی" مجله ادبی- لیسه عالی معرفت" اشخاصی که خارج ازین دسته بندی قرار داشته باشند اهل جاغوری محسوب نمیگردند! و بهمین دلیل شرکت در پارلمان سال 1384 را بصورت مطلق در بتن این چهار دستة به بحث گرفته و حتی یک موردی را نیز به موجودیت جوامع اتنیکی و طایفه های غیر در جاغوری اشاره نمی نمایند.
تا جایی که ما شناخت داریم در جاغوری نه تنها چهار دسته مذکور بلکه طایفه مثل پشی،و حتی نژاد های غیر هزاره مثل سید ها، تاجیک ها ازبک ها و پشتون های هزاره شده نیز وجود دارند و هر یکی از آنها هرگز در وجود این چهار دسته تقسیم نمیگرند!
طبق این تقسیم بندی شئونیستی جاغوری گرایی، بیش از هشت هزار ، نفوس چهیل باغتوی پشی و حتی موجودیت جمع کثیری از اهالی سبز چوب پائین و علیا سنگماشه و غیره
از هویت جاغوری بودن حذف میگردد، چرا ؟ چون مجله ادبی- لیسه عالی معرفت و شخص سر امد جاغوری ها را صرفاً در وجود چهار دسته می شناسند و بس!
همانطوری که ما در سطح ملی خواهان به رسمیت شناسی اقوام ، ملت ها ، اقلیت ملی و جوامع اتنیکی هستیم، در سطح پائین نیز از هویت طایفه وی و محلی خود دفاع می نمائیم. این به معنی این نیست که ما طایفه پرست شده باشیم، طایفه پرست درست نقطه مقابل این بحث و کسانی که هویت دیگران را انکار می نمایند هستند.
چه تفاوتی میان گلب الدین - سیاف که 25 سال قبل هویت ملی هزاره ها را بعنوان یک ملت انکار میکردند با سر امد و همنواهایش وجود دارد؟ این موردی بسار روشن و غیر قابل دفاع است. گلب الدین درست شبه این چیز را گفته بود که در افغانستان تنها ملت پشتون و تاجیک وجود دارند.
وقتی " سخن معرفت" بعنوان یک مجمع روشن و تحصیل کرده ها از زبان "مجله ادبی- لیسه عالی معرفت" چنین میگویند، از آقای پیمان بخاطر اشتیاه یک واژه نباید شکوه کرد.