حبیب پیمان

این وبلاگ منعکس کننده نظرات و دیدگاه های شخص صاحب وبلاگ می باشد!

حبیب پیمان

این وبلاگ منعکس کننده نظرات و دیدگاه های شخص صاحب وبلاگ می باشد!

پاسخی به یک پیام

تذکر:

از روزی که یادم هست، همیشه این را شنیده ام که ایرانی ها مهاجرین افغانی مقیم کشورش را بیش از حد تحقیر و توهین می کنند. از 100 افغانی که در ایران کم و یا دیر مانده اند، 90 نفر آن عین شکایت را داشته و دارند. هرکدام آنها وقتی گوشه ای از خاطرات شان را قصه می کند، موی در تن آدم راست می شود. البته قابل یادآوری است که مهاجرت مهاجرین افغانی در ایران، جنبه های مثبت هم داشته که ما از آن بابت از جامعه ایران مشکور هستیم.

 

چند روز پیش، در سالروز وفات خمینی، از آقای خامنه ای جانشین وی شنیدم که می گفت: (آنهایی که در زندان گوانتانامو، ابو الغریب، کابل و... چه و چی ها کرده اند، غلط می کنند که حرف از حقوق بشر می زنند!) اما این خامنه ای حق شناس، یادی از زندان های چون سفید سنگ، تل سیاه و تل سفید که خودش ساخته، هیچ نکرد و از اینکه در این «تل ها» در طول 20 سال گذشته چه گذشته است، هیچ چیزی نگفت ـ فقط دیگران را محکوم کرد و بس ـ در حالیکه آنهایی که در زندان های مانند گوانتانامو، ابوالغریب، کابل و غیره شکنجه می شوند، هرکدام شان متهم به قتل حد اقل 10 انسان است، اما جرم اطفال 1 تا 10 ساله مهاجرین افغانی که والدین شان از صف نانوایی ها به «تل های سیاه و سفید» فرستاده شده و این اطفال زیر دربسته در خانه های شان از گرسنگی جان داده اند، چه بوده است؟! این مسله را «کی» در سخنرانی خود باید یادآور شود!؟ سخنرانی آقای خامنه ای را شما هم حتماً شنیدید که از تلویزیون ایران مستقیم پخش می شد.

 

بهر حال، هزاره های افغانستان بر اساس دو وجه مشترک که با ایران دارند، طبعاْ به این کشور رو آوردند و پناهنده شدند. وجه مشترک مذهبی و وجه مشترک زبانی. هرچند مهاجر افغانی از اقوام غیر هزاره هم در ایران زیاد هستند، اما چون از لحاظ شکل و شمایل با ایرانی ها شبیه هستند، مشکل آنچنانی نداشته و ندارند، فقط هزاره ها هستند که هرروز زیر لگد می شوند. این مسله از زمان های دور در دلم «قرت بغند» می شد که چیزی بنویسم و به سهم خود یک خوب چیغ جانانه بزنم تا پرده گوش یکی دو نفر پهلویی ام را هم اگر پاره کرده باشم، درد دلم را کمتر کرده ام، اما این فرصت در دستم نمی آمد ـ تا پیامی از آقای بنام «دوست» خواندم. خواندن پیام او برایم دل و دماغی بخشید تا گوشه از درد دلم را بنویسم و یکجا با پیام آقای دوست بیاورمش اینجا:

 

پیام دوست

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آقای پیمان سلام! افسوس که ایران نبو دی! اگر مدتی را در ایران سپری میکردی، میدیدی! اگر ما در واقع دولت میداشتیم از دیو انه های مهاجرین افغانی مقیم ایران توسط نیروی انتظامی رژیم ده ها دیوانه خانه درست میشد. در هرجا و در هر وقت ما کاسه لیس داریم. بدبختی مردم هزاره همین است که تا اکنون صاحب هیچ چیز نشده است. با این مو جودیت شان!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 


پاسخ پیام دوست

 

دوست عزیز آقای «دوست» سلام و تشکر از پیام تان!

 

شما درست نوشته اید. بلی من در ایران نبوده ام، اما این را خوب می دانم که با مهاجرین افغانی مقیم کشور همسایه ما ایران، چگونه رفتارهای صورت گرفته در طول این چند دهه. این مسله را نه تنها من، بلکه تمام دنیا و تمام انسان هایی که چشم و گوش باز دارند ـ با شمول ایرانی های که با انصاف هستند و انسان دوست، به خوبی می دانند و آگاه هستند.

 

من متاسف هستم که یک تعداد کسانی از بین جامعه خود ما می خیزند و همین روند را برای خود پیشه و راه درآمد انتخاب می کنند و اهل و عیال خود را از همین راه سیر می کنند. از سازمان های صاحب اختیار در ایران مخفیانه معاش می گیرند و خود را بلندگوی آنها ساخته و همیشه با مصرف آنها خود را برای مردم فریبی آماده می کنند و تلاش می نمایند که چگونه و از کدام راه می توانند بر تقدیر مردم بنشینند و آنها را فریب دهند.

 

اینجا وظیفه ما نسل حاضر است که مردم خود را آگاه بسازیم و به بیداری اجتماعی در جامعه خود تلاش نماییم و نگذاریم کسی دیگر جامعه ما را بنام های پیشوایان دین، ملاه و غیره فریب دهد. دیگر زمان و قرن فریب دهی هم باید گذشته باشد.

 

آن دور دیگر گذشته که یک ملاه قریه و یا یک پیشوای دین «دهن» و مردم آن دیار همه «گوش» بودند. یعنی عمر داستان «دهن و گوش» و یا «پیر مریدی» دیگر بپایان رسیده است و باید رسیده باشد. مردم ما امروز در عین حالی که گوش هستند، دهن هم هستند که بگویند و چرا چرا کنند. در روزگاران قدیم، دهن یک ملاه یگانه منبع بیرون دهی «Output» شمرده می شد و تثبت شده بود که مردم چشم و گوش شان را به آن می دوختند، اما ساینس و تیکنالوژِی امروزی مسایل ارتباطات را آنقدر قوی و آسان ساخته که انگار همه انسان های کره زمین را با همدیگر ملحق کرده باشند. امروز تلویزیون است، رادیو است، تلیفون است و از همه مهمتر انترنیت است که برای هرفرد جامعه در هر گوشه و کنار دنیا، این امکان را میسر ساخته که نظرش را بصورت واضح و آشکارا بیان کند. جوانان نسل حاضرما، مخصوصاً اهل قلم، نباید از «اوخ و پوف» یک تعداد کسانی که حرکت ما بازار درآمد آنها را سرد می سازد، بتر سند. باید بی باکانه دروغ های کسانی که فریب دادن انسان ها را برای خود راه «روزی» قرار داده اند، بی پرده و آشکار کنند و آنها را رسوا کنند ـ این فریب دهنده خواه ملاه باشد، بی دین باشد، دیندار باشد دارای هر نام و نشانی که باشد ـ باشد فرق نمی کند.

 

ما فرزندانی هستیم که در عصر خود زندگی می کنیم و بایسته است تا طرز زندگی خود را طبق اقتضای زمان خود عیار کنیم. عمل هر عاملی را، سخن هرگوینده و نوشته هر نویسنده ای را باید زیر زره بین ببریم و نقدش کنیم تا اول خود شخص را بشناسیم که «کی» است. اگر گفتار و عمل وی به نفع ما و جامعه ما بود، دستش را دوستانه بفشاریم و الا در مقابلش بایستیم.

 

نعل ساختن نعل ساز از کینه ورزی و کلاه دوختن کلاه دوز از حسن نیتش نیست. حقیقت این است که سم به نعل نیاز دارد و سر هم به کلاه، و تولید کننده هردو وظیفه اش را انجام می دهد.

 

موفق باشید دوست!

 

 

نظرات 63 + ارسال نظر
میچید بلاگ شنبه 17 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 09:05

سلام به تمام دوستان که به این خانه سری می زنند. اگر فرصت کردید سری به وبلاگ میچید هم بزنید و یگ گزارش تکان دهنده از وضعیت حقوق بشر در افغانستان را مطالعه نمایید. داستان خون آلود ؛ گزارشی است از یک گزارش گر جنگی آسترالیایی آقای پاول مگ گوا از افغانستان. وی قبلا گزارش مستند دیگری هم از بامیان فرستاده بود بنام از غبار تا غبار.

علی شنبه 17 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 19:13 http://www.khorasan-e-now.blogfa.com

حبیب جان قومای نازنین برای نظر دادن در اینگونه مسائل باید یک کم محتاطانه تر و منصفانه تر سخن گفت بعضی از عملکردها اصلا جای دفاع ندارند اما قضاوت منصفانه تر زمانی امکان پذیر است که چنین وضعیتی را در ذهن خود و برای خود شبیه سازی کنیم و ببینیم اگر ما بودیم بهتر از این بودیم؟ حبیب جان در اواخر نوشتارتان مسائلی را مطرح کردید که اندکی به خود لرزیدم که مسکینان یک لا قبایی چون ارادتمندتان را هم در همان گروه قرار نداده باشید . بگذریم شوخی کردم اگر حوصله داشتید مطلبی را در ادامه مناظرات مکتوبی که با آقای کمال کابلی داشتم وارد وب کرده ام . برگ سبزی است تحفه درویش من فکر می کنم شما از دوستانی هستید که ذهنی جستجوگر برای حقیقت دارید.

Zinat Noor دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 20:35 http://zinatnoor.persianblog.com

سلام جناب پیمان / مطلب را خواندم متاسفانه من هم از دوستانی که در آنجا روزگاری چندرا به سر برده بودند چیزهای شنیده ام. اکثرا افغانها در کشور های نادار مثل ایران و پاکستان بیشتر دچارمشکل استند اگر این مسله را یک زاویه دیگر نگاه کنیم به نتایچ دیگری میرسیم. مردم ایران وپاکستان، مخصوصا طبقات کارگر و کسبه کا ر مهاجرین افغانی را رقبای کار و کسب خود حساب میکنند و بسیار دلایل دیگر که ریشه در مسایل اقتصادی دارد. برعکس افغانها در کشور مترقی و غربی هرچند با مشکلات دیگری روبرو استند ولی اکثرا از لحاظ پولی با استفاده از کمک های مادی این کشور ها زندگی به مراتب بهتری دارند تا جای که همه زندگی خود را منوط و مربوط به همین کمک ها کردند و به افرادی بار دوش این جوامع تبدیل شده اند بیشتراز ٥٠٪ افغانهای مقیم المان بعد از سالها زندگی درالمان قادر به تکلم بسیار ساده به این زبان نیستند و همچنان در جاهای دیگر. / شاید اگرشمافرصت داشتید نا این معضلات را به شکل متقابل به بحث بگیرید برای همه خواندنی خواهد بود/ شاد و موفق باشید / زینت

اوغونستون بیرو سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 05:34

سلام به کل دوستان عزیز مطلبی که نوشته کرده اید راستی که یکی از هزاران دردهای مهاجرین ما را گفتید اما کو گوش شنوایی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مصطفی وهریز سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 09:02 http://shafahi.blogfa.com

سلام دوستی عزیز پیمان خوب: نوشته تان را خواندم، مثل همیشه زیباه می نوسید. اما افسوس دوست عزیز تا ارمروز کسانی اند که خورجن شان را بر دوش می کشاند و به همان سو روان اند. خوب روزی شاید نوبت خود اگاهی ما مردم هم بیاید. تا بتواند بد را از نیک جدا کرد. موفق باشید.
راستی وقت نمودید بیاید به کلبه ما... با یکداستان کوتاه مدت ها است به روزم

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 20:09

ضیا یی پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 20:14

سلام پیمان حان من یک امیل خصو صی شما را می خواستم تا دور از سیا ست با هم گپ میز دیم.

علی جمعه 6 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:56

علی جمعه 6 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:00

دوست عزیز اگه وقت کردید یه سر بیا ایران بعد می فهمی که به افغانی ها ظلم نمیشه . بهتر افغانی ها برگردند کشور خودشون تا کسی حالشون نگیره

علی جمعه 6 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:02 http://habibpaiman.blogsky.com

دوست عزیز اگه وقت کردید یه سر بیا ایران بعد می فهمی که به افغانی ها ظلم نمیشه . بهتر افغانی ها برگردند کشور خودشون تا کسی حالشون نگیره.

... جمعه 6 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:06 http://habibpaiman.blogsky.com

درسته که افغانی ها هم آدم هستند ولی بهتره که کشوره خودشون آباد کنند .

دوست دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:37

علی جون سلام ! مدت در ایران بودم وتو سری ایرانی های راسیسیت را زیاد خو ردم . مگر نشنیدی چندی قبل در کازرون ایران > ایرانی ها باز هم فا جعه ـآفرید ند و ۷ طبعه افغانی را مظلو مانه به شها دت رساندند ؟ داستان خفاش شب را مگر نشنیدی ؟ که ایرانی ها چه بلای آورد برسر تمام افغانی های مقیم کشور میزبان ! از داستان تله سیاه خبر داری که نیروی به اسطلاح اسلامی جوانهای افغانی را در بین لاستیک کامیون گذاشته و از با لای تپه به پایین غلطا نیده . وقتکه از بین لاستیک بیرون کرد ه آن افغانی دیو انه شده ! و هم چنین از اردو گاه سفید سنگ که در سال ۱۳۷۳ بیش از ۵۰۰ نفر مها جر بشهادت رسیدند ! و صد ها جنایت دیگر نا بخشد نی ! و محروم کردن فر زندان هم زبان وهم کلتور و هم مذ هب دو ملیون مها جر افغانی مقیم کشور میز بان ! مگر دروغ است ؟ آیا در کشورها ارو پای که نه همزبان ماست ونه هم دین وهم کیش و هم مذ هب ماست نیز چنین است ؟

احمد یعغوبی دوشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 05:48

با عرض سلام خدمت پیمان جان عزیز امیدوارم که حالت خوب باشد الان کوجایی من می خاهم نظری در باره وبلاگهای خودت گپ بزنم بسیار خوب نوشتید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد