جامعه ما از گذشته های دور تا امروز، توسط ملاه های مسجد نشین از اینسو به آنسو جهت و هدایت داده می شده و این روند همین امروز هم ادامه دارد. هرچند پدیده های دیگری هم در این راستا فعال بوده و به سهم خود نقشی داشته، ولی هیچ کدام قوی تر و مؤثر تر از آیدیولوژی مذهب نبوده است. تداوم و عمر طولانی این روند، زندگی اجتماعی جامعه ما را کاملاً به یک زندگی ای با سبک تخیلی مبدل گردانیده است. مذهب یک نیاز است و یک تکیه گاه ذهنی که انسان گاهی می سپارد خود را به آن. اما ما در زندگی اجتماعی خود به یک سلسله چیزهای نیاز داریم که جلوگیری از آن و هر گونه نیاز های دیگر اجتماعی، فاجعه ببار می آورد.
طوری که همه می دانیم، زندگی انسان ها معمولاً بر دو سبک «Life Style» و نوع مشخص استوار است. یک عده از انسان ها، زندگی شان را بر اساس یک واقعیت «رییلیزم» استوار می نمایند و عده ی دیگر هم بر مبنای تخیل. انسان ها برای انتخاب هر دو نوع و سبک زندگی، و رهنمون شدن به سوی آن، اساساً جهت داده می شوند و این جهت دهی ها هم از خود جهت دهندگانی دارند که در داخل خود جامعه می زیند. در این میان ملاه ها دانسته و ندانسته جهت دهندگان برجسته و پذیرفته شده ای در جامعه ما بوده و هستند؛ البته نه تنها در انتخاب و پذیرش نوع و سبک زندگی اجتماعی «زندگی برای زیستن»، بلکه در چگونگی زندگی سیاسی ما نیز.
حالا این جهت دهندگان هر کسی و دارای هر شکل و شمایلی باشند، زیاد مهم نیست. مهم این است که آیا طایفه یا گروه جهت دهنده از دانش لازمی که بتواند انسان های جامعه خود را به یک سمت مناسب و معقول جهت دهند و بکشانند، برخوردار هست یا نه. این واقعاً چیزی مهم و اساسی است که هر فرد جامعه باید روی آن حساس باشد. از نظر این حقیر پقیر و همانگونه که ما تجربه کرده و دیده ایم، کیسه دانش طایفه یا گروه جهت دهنده در جامعه ما از صلاحیت و داشتن دانش لازمه که جامعه را سو و سمت دهد، تهی بوده است. زیرا، سیستم آموزشی و دایره های تحصیلی و محیطی که این طایفه و گروه در آن آموزش می یابند و خود را برای جهت دهی جامعه آماده می کنند، از سبک و انواع زندگی اجتماعی و سیاسی انسان ها، بحث و گفتگوی آنچنانی ندارند و اگر دارند هم فقط بر مبنای تخیل است. به رباعی زیر توجه نمایید:
دارالعلوم
چو جای عقل به سر کاسه ی توهم شد...
نبوغ و دانش و فرهنگ از وطن گم شد
خزیده رفت به دارالعلوم، خمیده آمد باز
عبا چو روکش قاطر و شمله ها دم شد!مارچ ۲۰۰۲ دنمارک
تفریح: آهنگ بدون موزیک از داود سرخوش
باسلام خوشحالم که ازماخبرمیگیرید وب زیبای تان پربارترباد
سلام حبیب جان... ازروی هوس یاناچاری / خوشم امد. با رباعی دارلعلوم...
درود برار جان. خوبی ؟ می دانم چه می گویی. پایدار باشی.
سلام به آقای پیمان.
نوشته هایت را همیشه میخوانم و حقیقت در آن
آشکار است که در اثنای خواندن مانند تصویر از جلوی
چشمانم میگذرد.
برادر عزیز احساس ات قابل قدر است مسلما تمام
فراز و نشیب های جامعه ما را در ک نموده اید.
اما یک سوال در ذهن حقیر آمده و آن اینکه با این همه
احساس تا کی میخواهی از وطن دور باشی ....
چون وطن به افراد مانند شما بشدت نیازمند است
وسلام
سلام جناب پیمان عزیز . مطلب را خواندم اما نظر مفصل را بعدا مینویسم . موفق باشید
سلام پیمان عزیز . جانا سخن از دل ما میگویی . در زندگی ما افغانها
گاهی کسانی برای ما تصمیم میگیرند که خود یک جو سواد . فهم . وشعور ندارد
و ما هم چشم و گوشمان را بسته چنان اطاعت میکنیم کا انهو رباتی هستیم
که ریموت کنترل مان در دست همین عالی جنابان هست و بقول ایرانیها عروسک خیمه شب بازی آنها میشویم
نمیدانم چرا بخود تلقین کرده ایم که آنها از ما بیشتر میدانند و با شعورتر از ما هستند
در صورتی که اگر رفتار و کردار یکی از همین ها را زیر زره بین قرار دهیم درمیابیم
که چقدر بیشعور بوده ایم که افسار خود را بدست بیشعور تر از خودمان داده ایم
خوشبختانه با بالا رفتن سطح معلومات مردم جامعه و کسترش رسانه ها کم کم باور مان میشود که خودمان هم
عقلی داریم و میتوانیم برای زندگی خود خودمان تصمیم بگیریم .
موفق و پایدار باشید
سلام پیمان. .... نمی دانم تا چه وقت بیچاره و مهاجر هستم.........
امید وارم همه ی افغان ها بیش از این تقلید کور کورانه مزهبی با دنبال نکنند!!!!!!!!!!!! دیزگزتینگ
فقط آمدم احوالت را بگیرم
موفق باشید
پیمان عزیز سلام. زیبا نوشته ای. موفق باشید.
سلام به پیمان جان عزیز!
فضای این وبلاگ گرم و صمیمانه است و برای تان آرزوی توفیق دارم .
کامیاب باشید
پیمان عزیز سلام ! خواندم زیبا بود.
نگاهی به تاریخ قدیم جامعه هزاره را در وب فصل رهایی بخوانید. سلامت باشید.
دوستی عزیز سلام: زیبا و واقعیت را نوشته ایی.موفق و شاد باشید.بلی نوشته (حرفی با شاعر )نوشته وقت دشاتی سر به ما بزنید.mustafajan.blogfa.com
با معذرت دوستی عزیز.در صورت که وقت داشتی سری به ما بزنید.
پیمان عزیز سلام!
تشکر از اینکه سری به ما زدید. من فونت شماره ۴ آریل را انتخاب کرده ام. در صفحه ء کمپیوتر من آنقدر برجسته است که بدون عینک میتوان خواند. نمیدانم که شما چرا ریز می بینید. سلامت باشید.
سلام پیمان عزیز
موضوع و تحلیل جالبی بود اما موافق نیستم. به چند دلیل:
۱. براساس نظریه پارسونز جامعه پویا با چرخش نخبگان زنده است. اما جامعهء که تک نخبه است چه انتظاری می توان داشت. به روی مردم ما تمام درهای معرفت در طول تاریخ گذشته بسته بوده و به برکت یا بدبختی بخت ما فقط لیسه های دینی آن هم با همت همین ملایان بی سواد تا حدودی نور معرفت بخشیده است.
۲. سمیناری تحت عنوان تحصیلکردگان افغانستان بازگشت و بازسازی از سوی قشر تکنوکرات های افغانستانی با تحصیلات جدید در تالار فردوسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران برگزار شد. در این سمینار افراد زیادی با مدرک دکتری حضور داشتند. وقتی که از آنها می پرسیدیم چرا به افغانستان بر نمیگردید می گفتند که امکانات رفاهی در افغانستان وجود ندارد و ساخت اجتماعی یکجانبه در افغانستان حاکم است. از این قشر بپرسیم چه کسی این مشکلات و نواقص را برطرف خواهد کرد؟ به طور قطع در تمام کشورها از این قشر زیادند.
۳. طبق نظریه انتخاب طبیعی داروین جامعه محل نزاع است برنده کسی است که از ایدئولوژی و توانایی بالاتری برخوردار باشد. لذا مطمئنا آنها در توجیه خودشان بعنوان حق از توان بالایی برخوردارند (ملاها).
۴. طبق نظرات پست مدرن یعنی نظرات گفتمانی ما وقتی از افغانستان خارج می شویم تحت تاثیر گفتمان حاکم بر جوامع خارج از افغانستان این کمبود را حس می کنیم اما وقتی به افغانستان بر می گردیم دوباره گفتمان حاکم در داخل افغانستان ما را به سمت حمایت از همین ملاها به خاطر مسائل قومی هدایت می کند. و تمام این کمبودها را فراموش می کنیم.
لذا حل ریشهء مشکلات را در انتقاد بدون برنامه و طراحی الترناتیو موثر نمی بینم.
منتظر قدم پر بارت
آقای صفر فهیمی سلام و تشکر از صرف وقتی که روی نوشته من کرده اید! تلاش کردم در وبلاگت این پیام را بنویسم، اما نتوانستم. صفحه پیام های وبلاگت باز نمی شد. از این خاطر در همین جا می نویسم و امیدوارم بخوانی...
من فکر نمی کنم اختلاف آنچنانی در طرز تفکر شما و من وجود داشته باشد. تفاوتی اندکی را که من متوجه می شوم این است که شما روی مقطع مشخصی از زمان و همچنان به افراد و گروه های فکری بیشتر تمرکز کرده اید، در حالی که من بیشتر به ریشه یابی مشکلاتی که امروز دامنگیر ما شده است، می اندیشم.
من مشکلات کنونی را، حالا چه از سمت چپ باشد و چه از سمت راست، محصول حد اقل 14 قرن پیش می دانم. این سبک زندگی که ما زندگی خود را بر اساس آن بنا گذاشته و می زییم، حاصل چند دهه و یکی دو قرن نیست. بناءَ چسبیدن به اشخاص و افراد و گروه های خورد و ریزه فکری نمی تواند راه حل اصلی این مشکل باشد. این نیروهای فکری ای که شما ازش یاد کرده اید، مسلماَ محصول همین دور و زمان است که جامعه ما دیگر سبک تخیلی زندگی را پذیرفته است. از اینرو، از نظر من شایسته و بایسته است که ما عوام الناس را مخاطب خود قرار داده گوشزد نماییم که شکل زندگی ما که عبارت از همان «Life Style» می باشد، سبک کاملاَ تخیلی بخود گرفته است و این روند بر طول و درازی عمر جهل و عقب ماندگی نیرو می بخشد. باید واضح ساخت و بیان داشت که طرز زندگی ما به یک ریفورم جدی نیاز دارد و این ریفورم به این سادگی ها هم امکان پذیز نیست، ولی ناممکن هم نیست! موفق باشید
سلام دوستی خوب،تشکر از اینکه سر به ما زده بودید.در عین حال شماره تلفن تان را نوشته بودید .منی حقیر چندیمن بار است که برای تان زنگ میزنم ولی متاسفانه تلفن تان مصروف و آنهم اگثر وقت ها است.و من با شرمندکی باید گفت نتوانستم برایت تان زنگ بزنم.به هر صورت شماره تلفن من این است358404151928 +است،
خوشحالم در صورت که بتوانم مفد باشم.موفق باشید.
با معذرت.در صورت که بتوانم مفید باشم .و اگر خدمتی بتوانم.موفق باشید/
سلام به همگی
هرچه هست و نیست، من که نمی خواهم در زندگی ام کلمه ی تقلید را داشته باشم و از آن پیروی کنم، نه هرگز!!!!!!!! خودم فکر دارم و نیازی به گفت بی سواد تر از خودم نیست (ملاها و مجتهد).
در این چند قرن اخیر ما را زیاد بازی داده و بس دیگه، بیش از این نمی خواهم به خیالات بهشت گول بخورم و باید نخوریم
سلام به دوستان عزیز! نوشته تحت عنوان «آخرین کاروانسرا» را در وبلاگ گروه هنری میچد بخوانید. توفیق شما را خواهانیم!
چه خوب گفت هر که گفت: تا احمق در جهانست مفلس در نمی ماند.
از اینکه بلاخره با موجودی مثل خودت آشنا گردیدیم، و البته متوجه شدیم همگی مثل حاجی صایب و غیره نیستند، خرسندیم.
سلام دوست عزیز
تشکرازلطفی که فرموده ای.
بیا و بخند!
سلام پیمان عزیز
با خودم عهد کرده بودم که هیچگاه در یک صفحه دو بار نظر ندهم چون یک شخص هستم و یک نظر دارم نه هزار شخصیت در یک تن.
پیرامون بحث مطروحه مطالعاتی اندک انجام داده بودم و چند سطری تهیه کرده بودم در وبلاگت دنبال ادرس میل شما می گشتم که ناگه در انتهای وبلاگت «صفورا قد کشیده» را دیدم وقتی باز کردم و خواندم ناخوداگاه اشک از چشمانم سرازیر شد و به یاد خاطرهء افتادم که مربوط به تابستان سال ۱۳۸۳ می شود. طی مسافرتی که داشتم در هزارجات حوادثی برایم اتفاق افتاد خوشایند اما متاسفانه نتایج نهایی بسیار سخت و غیر قابل تحمل برایم بود. خلاصه کلام عقلانیتم را از دست دادم و احساسات بر من چیره شد و نتوانستم آنطور که می خواستم احساساتم را بیان کنم. این مجموعه (صفورا قد کشیده) چونان بمب هستهء مرا منفجر کرد.
لذا از نوشتن مطلب اصلی منصرف شدم و تصمیمم را شکسته این مطلب را نوشته و کامپیوتر را لاگاف کردم.
انشاءالله می آیم.
دوستان ازشما دعوت میکنیم تا مطلب درج شده در باره حقوق زن در صفحه مارا بخوانید ونظر دهید.
دوست گرامی سلام!
بخش دوم نگاهی به تاریخ قدیم جامعه ء هزاره را در وب فصل رهایی ، مطالعه فرمایید.
سلام
حکایت نیمه تمام مردتنبل رادروبلاگ ادبیات داستانی مروفرمایید.
راز فرار اسماعیل خان از زندان قندهار!
مصاحبه ای جالب و خواندنی در سایت هرات آنلاین
من فکر میکنم که اگر همین بیرون شدن من از زندان ، فیلمبرداری می شد خطرناکترین و هیجانی ترین داستانی بود که انسان باید در این فیلم هولناک می دید.
من در زندانی بودم که این زندان سه دروازه داشت و البته یک راه، سه دروزاه که دو دروازه آن بسیار بزرگ و به ارتفاع 4 متر و در وسط همان دروازه آهنی باز یک دروازه خوردتری(کوچکتری) برای رفت و آمد انفرادی که البته دروازه عمومی هم بود که موتر(ماشین) میتوانست به آن داخل شود ،اما وقتی بسته می شد یک دروازه کوچک برای ورود افراد داشت .
.
وادامه در سایت هرات آنلاین
www.heratonline.co.sr
زنان افغان وملکه ی زیبایی
جناب پیمان سلام . امیدوارم که خوب خوب باشید. دوست ارجمندم باور کنید که اینروزا اصلا فرصت سر خاراندن ندارم ورنه وبلاگ شما را همیشه مرور می کردم . گاهگاهی هم در پیامخانه ی تان هم مهمان می شدم. انشاالله بزودی پیوند وبلاگتان را اضافه خواهم کرد. با تشکر
حبیب میرزایی سنگماشه
سلام به دوستان عزیز! نوشته تحت عنوان «نامه به یک دوست» را در وبلاگ این حقیر را بخوانید و لطفاْ نظر دهید. توفیق شما را خواهانیم!
سلام به دوستان عزیز! نوشته تحت عنوان محقق به نفع سیاف از کاندیدای ریاست مجلس نمایندگان کنار می رود!! را در وبلاگ من بخوانید و لطفاْ نظر دهید. توفیق شما را خواهانیم!
Bradar jane aziz Peiman saheb salam
Saite shoma mesel name shoma seba wa didani wa khuandani ast
reshtaee ke shoma tahsil meenomaeed barai aindaee afghanistan besjar mohem ast khoda konad hameesha haser barai khedmat namudan
ba afghanistane aziz haser basheed
as khodawand pak sehatmand khoshee wa muafaqiat baraitan
areso daram
HAMID
سلام عید شما مبارک
dorood bar shoma
az webloge ma didan konid:
http://palizban.blogsky.com