به شهر آرزو ها می روم من
پر از عشق تمنا می روم منبدوشم کوله باری از حوادثبدیدار صفورا می روم من.... ازینجا می روم من.....
صدای داود بود. داود سرخوش. هنرمند متعهد و آرمانی و سرمایه ارزشمند کشور ما. از شدت تراوش آهنگ بود یا از نشه سگرت که نا خود آگاه به جای صفورا قرار گرفتم. دردی در دلم سیخ کشید. کوهی از غم و اندوه آمد بر سرم نشست. دیگر شدم یک زن. یک دختر. یک دختر نامزاد شده با دنیای از آرزوها. دختری که میان دنیای آرزو و شکست از پا در افتاده باشد که نه دست ستیز برایش وجود داشته باشد و نه پای گریز. دلم همچنان از درد پر می شد و وحشت تمام بدنم را فرا گرفته بود و وجودم را در حلقوم تنگش می فشرد. برخاستم رفتم داخل اتاق، قلم و کاغذ گرفتم و نوشتم: برو گم شو...!!!
یه سلام خوشکل به تو دوست خوب و با حال وبلاگ خیلی خیلی خوبی داری واقعا لذت بردم منم توی وبلاگ جوکهای برتر منتظر نظر نازت هستم یادت نره!
بازهم درووود. شنیدی گفته اند : غم نداری بز بخر! داستان صفورا نیز ازین قبیل است. به هر حال...
بی نام جان! بی نام بیایی یا با نام، شناخته امت هاهاهاها برایت ایمل میفرستم.... شاد و شاداب باشی عزیز....!
سلام
شعر صفورا را قبل ازینکه داود سرخوش بخواند در وبلاگم که به نام نسل نو بود نشر کردم چرا وقتی که خواندم با فضای اجتماعی که بزرگ شده بودم و زندگی آوارگی ام مرتبط بود و شعر برو گم شو هم قشنگ بود و در مورد مطلب پائینی ات منم دراین مورد زیاد فکر کرده ام و بله درست است که غربی ها از علوم و فنون ما روزگاری که آن روزها پیشرفت به حساب می آمده استفاده ها کرده ولی حالا واقعیت این است که غربی ها خیلی خیلی از ما مسلمانها (یا بعضی وقتها که فکر می کنم ربطی به مسلمانی ندارد کشورهای آسیایی و افریقایی که می شود کشورهای غیر مسلمان را هم پیدا کرد ) عقب مانده است. اصل نظر من این است که ما وقتی این را میگوئیم که غرب از ما یادگرفته و از علوم ما استفاده کرده ما همین کار را به درستی نمی کنیم یعنی از طریقه پیشرفته شدن غربی ها از طریق استفاده علوم اسلامی پیروی نمی کنیم و می شود به نوعی غرور بی جا گرفتار آمده ایم. شاید یادتان باشد که تا چند سال پیش در مناطق ما می گفتند مکتب صنفی مکتب کافرها است.
آفرین
درود پیمان جان . تشکر که باز امدی . شعرت را خواندم پر کار هستی ما شاالله . من که باور کنی انقدر زیر درس گمم که نمی شود چیزی نوی بنویسم . امید وارم کمی وقت بدست اید و چیزی نوی روی صفحه ام پست کنم . شعری که خواندی .... از روی بی وقتی بود فقط نشستم و خواستم چیزی بنویسم تا صفحه بروز شود . وبلاگ دگر من را که می دانی ؛من و رویا و ایینه است . همه ای شعر ها دران مال امسال تابستان است ... وقتی ماه های خوب شعر و شاعری بود . حا لا .... درس ...تحقیق و درسسسسسسسسسسسسسس شاد باشی .
شاعر خواهی شد، شاید دیر یا هم زود. شرط کار را در این می بینم که اوزان را دقیق در نظر داشته باشی چون همین تنها تفاوت و امتیاز در شیوه غزل کلاسیک مانده است و الی در شعر سپید باز است و دست انداز ها هم تا حدی راحت تر قابل توجیه خواهد بود.
دوست عزیز آقای قارنوک سلام و تشکر زیاد و از رهنمایی نیکت. دقیق میگویی و من هم تلاش خواهم کرد تا اشعار را از هر نوع بی قانونی شعری نجات دهم، اما خودت میفامی که نو هستم و مشکلات هنوز زیاد استند... هاهاها
از لطف تان سپاس!
سلام عزیز. امیدوارم که شاد و سر حال باشی.
نمیدانم که در چه حال و هوایی. نبشته هایت زیبا است.
موفق باشید.
سلام پیمان عزیز! خدا کند جور باشید. من ایمیلی از شما نداشتم شاید گرگ های انترنتی در راه آن را خورده باشد. می شود خواهش کنم دوباره بفرستید. قربان شما
یک دنیا سپاس از شما دوست نهایت دوست داشتنی از اینکه از دهکده کوچک من سر زدید و وبلاگ مرا به وبلاگ زیبای تان لینگ کردید
سلام دوست عزیز! بااحساس بود ولذتبخش. شاد باشی و دلت لبریز از عشق.
سلام دوست عزیز ! موفق باشی
سلام دوست عزیز! موفق باشی
سلام میران عزیز! همیشه می آیم٬ ولی عادت پیام نوشتن ندارم. این بار نوشتم که بدانی مهمان عاشقانه هایت هستم.
سلام آقای عطایی....!
لطف کرده اید که از این وبلاگ سرزده اید، هرچند سهواً هاهاهاهاهاها......
بهر صورت سعادت و سلامتی ات آرزوی همیشگی این حقیر پقیر بوده و است. من تلاش خواهم کرد تا پیامت را به میران جان برسانم. موفق باشی! حبیب
محبوب من سلام
تحیاتت رابه سرخوش خواهم رساند. هم سایه هستیم.
درود پیمان جان ...چطوری ؟ شعر می خوانی؟ بیا به غزل یگانگی ..
درود پیمان عزیز.
به به شعری قشنگ بود واقعا لذت بردم. من هم شعر قشنگت را با پوک سگرت کومه ترک کرده خواندم. لذتی خاصی داشت.
موفق باشید منتظر حظور شما هستم
تشکر که امدی پیمان جان .. من صاحب وبلاگ نامه های بازم ... شعرهایم را جای دگر می نویسم ... حالا در غزل یگانگی با رویا یکجا ... به نامه های باز هم سری بیا ... مطلبی جدیدی دارم .
برو گم شو...!!!
برو گم شو...!!!
برو گم شو...!!!
برو گم شو...!!!
برو گم شو...!!!
برو گم شو...!!!
برو گم شو...!!!
برو گم شو...!!!
نمی دانم شما وقتی این ترانه را گوش کرده اید در چه حال و هوایی بوده اید ولی من که بدین نام مسما هستم از این ترانه خیلی خوشم می آید و هرگز (برو گم شو نخواهم گفت)
مذکر باشی عزیزم
در آن ملک غریبی سکرت دود میکنی و مشروب میخوری و از خواندن داود جان کیف میکنی. آنجا در هزارجات مادر پدرت چه روزی دارند هه نپرس فرزند ناخلف. خیلی از این و آن تعریف نکن. باید اسمت پیمانه میبود. دلت پشت بچه ها دیوانه میبود. قصه ات در هر خانه میبود. مذکز باشی عزیزم.
hello Mr Paiman how are you
hop to have anice time and enjoi with
ok anyway your also whan to be apoiems man at the feuture yeah . bye bye
موفق باشید منتظر حظور شما هستم اگه خواستی منو هم اضافه کن و خبرم کن تا در اولین فرصت شما را هم اضاقه کنم
وسلام عباس