جنگ سُم و دُم
خری با گاو گفتا ره چنینش گم نخواهد ماند
ترا این شاخ جفت و نوکرت را سُم نخواهد ماند
بیا با هم بجنگانیم این دو سُم و آن دو شاخ
و گرنه یادی در عالم ز شاخ و سُم نخواهد ماند
چو روباه دید با خود گفت، برخیز و برو ورنه
به گاوش شاخ، خر را سُم ترا این دُم نخواهد ماند
شکایت برد گوسفند بچه ی نزد پلنگ آقا
که از غوغای جنگل خواب در مردُم نخواهد ماند
پلنگش تا که بشنید این پلنگاند همزمان خود را
و گفتا این و آنش تا شب هفتم نخواهد ماند
ملخوارانه وارد شد مار و مور در جنگل
چنانکه گویی در مزرعه اش گندم نخواهد ماند
تمام مار های بیشه گر زایند چنین ماری
بصحرا موش و مُرغ و تخمی از گژدُم نخواهد ماند
مارچ 2002 دنمارک
سوغات جان عزیز بازهم سلام گرم تقدیمت باد!
در بلاگفا قبول نکرد که متن خود را وارد کنم. پیام می دهد که کلمات غیر اخلاقی وجود دارد و در عین حال تعداد کلمات زیاد است. آمدم اینجا...
------------------------------------------------------
لطف کرده اید. من فکر می کردم در ایران یا شاید در اروپا، در لیست مفت خوران اینجا باشی. بهرحال هر جایی که هستی، سبز و شاداب باشی و کاش من هم در پهلوی تو می بودم ـ از این لیست بیرون و در همان لیست شامل می شدم.
ما یک اتحادیه داریم بنام اتحادیه هزاره های دنمارک. چند ماه پیش این اتحادیه تصمیم گرفت که یک پروژه ای را راه اندازی کند که تمام هزاره های که در خارج هستند را، وادار کند که یک یا چند شاگرد مکتب را در هزاره جات از مصرف خود به مکتب بفرستد. این پروژه بیش از 60 سال است که در اروپا شناخته شده است و اروپایی ها در آفریقا و دیگر کشور های عقب مانده، یکی را کمک می کند که به مکتب برود که در این میان چندین جوان هزاره را که در اینجا بدنیا آمده اند، میشناسم که در آفریقا شاگرد مکتب دارد و مصارف مکتب او را بصورت ماهانه یا سالانه می پردازد. ما فکر کردیم که چرا مردم ما این کار نمی کند ـ در صورتیکه این کار از توان هرکسی که در یکی از سه قاره اروپا، آمریکا و آسترالیا زندگی می کند، هست.
خلاصه کلام اینکه ما پروژه را راه انداختیم و لیستی اولی که در یافت کردیم، یک لیست پنجا نفره از شاگردان لیسه فیضیه جاغوری بود که برای هر کدام آنها حد اقل مبلغ 200 کرون دنمارکی جمع کردیم ـ در پاکت ها انداخته برای شان فرستادیم و آنها در آینده هم این مبلغ یا بالاتر از این را در یافت می کنند بصورت سالانه. یعنی تا حدی تضمین شده اند. هدف نهایی ما اینست که تمام هزاره ها در تمام هزاره جات این کار را باید بکنند و فعالیت این پروژه مشخصاّ در همین راستا است.
مسؤلین پروژه فعلاّ بیشتر در مورد محصلینی فکر می کنند که در پوهنتون کابل، مزار و یا بامیان به تحصیلات عالی شان می پردازند. آنها درختانی اند که به دروازه ثمر رسیده اند و فوق العاده مهم است که آنها تحصیلات شان را به پایان برسانند. ما شنیده ایم که تعدادی زیادی از همین محصلین لیلیه ندارند و هیچ امکان دیگری هم برای شان میسر نیست، بناءّ وادار شده اند که پوهنتون را ترک کنند و به خانه های شان باز گردند و دلیل این وضعیت فقط و فقط مشکل اقتصادی است. از اینرو خواستیم همکار خوبی را در کابل پیدا کنیم که ارتباط ما را با چند نفر از این محصلین در پوهنتون کابل برقرار سازد و ما هم بهر صورت ممکن دست آنها را بگیریم و نگذاریم درختانی که عنقریب به ثمر می رسند، بخشکند. از نظر شخصی من، اگر چنین اتفاقی بافتد، هیچ هزاره ای در طول زمان نمی تواند در پیش وجدانش سربلند کند چون ما ملتی هستیم که تا خود ما برای خود نتپیم، کسی دیگر برای ما نمی تپد و این را ما باید در اوراق تاریح افغانستان خوانده باشیم و پی برده باشیم.
برادر عزیز چه درد سر بدهمت ـ دلم خیلی پر است. در این راستا اگر ممکن است برایت، با ما همکاری کن. تو در کابل استی و هر روز می توانی در پوهنتون سری بزنی اما برای من از دنمارک ممکن نیست. من هم محصل هستم و یکی از جیره خوران در غرب هستم اما با وجود این، از همین پول جیره و خیرات هم برای من این امکان وجود دارد که دست حد اقل یک همنوع خود را بگیرم و این همنوعم هزاره باشد بهتر است چون رنگ دستش به رنگ دستم می نشیند. چندی پیش از یک کسی بنام سهراب کابلی، که فکر میکردم این همکاری را می کند، این خواهش را کردم، در جوابم گفت:
دوست عزیز سلام و هدف انسان دوستانه تان قابل قدر هست امید که همهء ما اینگونه فکر کنیم. شعرت هم مثل خودت خوب بود.
سلام دوست گرامی شعرهايت زيباست اما صرف خواستم در مورد جاغوری بگويم که تقريبا سه سال قبل بشير بختياری يکی از خبر نگاران راديو امريکا که از جاغوری گذارشی تهيه کرده بود تعداد مکاتب ليسه و متوسطه را در اين والسوالی ۱۰۱ باب خواند و ۴۰۰۰ شاگرد .....تشکر
آقای ايازی سلام و تشکر که از ما احوال گرفته اید.
در مورد جاغوی که آقای بختياری گزارش داده بوده، خبر ندارم اما گزارشی که من داده ام از خود موسسه فرهنگ جاغوری در تابستان سال گذشته ۲۰۰۴ برگرفته بودم، ولی با وجود آن من تقريباً نوشته ام. شما می توانيد متن انگليسی و اصلی اين گزارش را در بانک معلوماتی هزاره بخوانيد که من از آنها گرفته بودم. www.hazarapress.com
بهر صورت شاد و سعادتمند باشيد و از حسن نيت تان صميمانه تشکر می کنم.
اقای پيمان با سلام دو باره با عرض معذرت از اشتباه تایپی. منظورم در بالا چهل هزار (شاکرد )بود متاسفانه چهار هزار تايب شده .
سلام
سعر فوق العاده ای بود
ممنون که بمن سر زدی همیشه أپ کردی خبرم کن
موفقیتت روز افزونت را در امور درسی و آموزش از خداوند ج خواهانم...مرسل
مرسل جان عزیز تشکر از پیامت و از حسن نیتت نسبت به سروده ناقص دوستت...
مثل گل لاله باشی! حبیب
آقای پیمان محترم سلام و صد سلام خدمتت!
از شعرت که دنیای از ارزش است ، واقعاً لذت بردم. همیشه شاد باشی و سرفراز
با سلام و درود.
نوشته زیبای تان در سایت دانشجو نشر گردید. در نوشتی.
آقای حبیب خان سلام هموطن گرامی!
فقط میخوستم بگویم سلام و صد سلام به شعرت ، به بینشت ، به جرأت ات و به ایمانت! تمام اشعارت را خواندم و زیباست، اما آنچه را در شعر «کارما» ی خود گفته و بین کرده ای ، بیان نو و آشکارا از یک واقعیت همیشگی و پنهانی است که هیچ کسی از غرب مقیمان ما تا حالا جرأت بیان این حقیقت را نکرده است. زنده باشی هموطن عزیز.
من در کابل هستم و تو شاید مرا نشناسی و من ترا میشناسم چون هر دوی ما در یک مکتب درس خوانده ایم و خوبست فعلاً به همین صورت بماند و پیش برود. مانند گلهای دشت خوکوش در فصل بهار شاداب باشی!
... مجو ای هموطن از ایزد تقدیر بخت خود / طلب کن بخت را از جنبش بازوی سخت خود / جهان میدان بیکار است بی رحم اند بد خواهان / طریق رزم نا هموار غدارند همراهان / نیا ید ز اسمان ها هدیه یی / نی قدرت ی غیبی برارد سفره ی گسترده اندر خانه در چیند / بخواب است آنکه راه و رسم هستی را نمی بیند / کلید گنج عالم رنج انسا نیست آگه شو / دو ره در بیش یا تسلیم یا بیکار جانفرسا / از ان راه ی خطا بر گرد و با همت درین ره شو / ارانی گفت در شطی که ان جنبنده تاریخ است / مشو زان قطره ها کاندر لجن ها بر کران ماند / بشو امواج جوشانی که دایم در میان ماند ...